
محمد صالح علا، برای بسیاری از ما نامی آشنا است. مردی که بارها "سلام بر شما هموطنانِ جان"ش را از رادیو و تلویزیون شنیدهایم و "محبوبِ من"هایش با آن صدا و لحنِ لغزانِ بغضآلود حداقل یکبار قلبمان را لرزانده یا آرام کرده است. محمد صالح علا شاعر، نویسنده، فیلمساز و مجری رادیو و تلویزیون، 25 آذر ماه 1331 در شهر اراک متولد شد. او ابتدا در رشتهی بازیگری و کارگردانی و سپس در رشتهی زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرد. آغاز فعالیت حرفهای او را میتوان قصهنویسی برای رادیو از اواخر دههی چهل دانست. صالح علا دربارهی همکاریاش با رادیو میگوید: «رادیو رسانهی محترم و نجیبی است. من از دوران دبیرستان برای رادیو داستان و دیالوگ مینوشتم. بیشتر کتابهایی که از من منتشر کردهاند، سخنانی است که در رادیو یا تلویزیون گفتهام. داستانهایی است که برای رادیو یا برای نشریاتی مانند همهشریداستان و مانند آن نوشتهام. ... به نظرم رادیو یک قطبنمای فرهنگی، اخلاقی داشته که در زندگی مردم ما نقش آشکاری داشت.»[1]
صالح علا سپس به فعالیت سینمایی روی آورد؛ ابتدا به عنوان بازیگر و سپس فیلمنامهنویس. فیلمهای « تیغ و ابریشم »، « پنجره »، « دستمزد »، « تیغ آفتاب »، « گرگهای گرسنه »، « عقرب »، « شوکران »، « مثلث آبی » و... از جمله فیلمهایی است که محمد صالح علا در آنها به ایفای نقش پرداخته است.
صالح علا به فاصلهی یک دهه، در تلویزیون مشغول اجرا شد. او اجرای « لحظه »، « تا هشتونیم »، « روزهای شفاهی »، « دو قدم مانده به صبح » و از همه شناختهشدهتر « چشم شب روشن » را در کارنامهی کاری خود دارد.
« چشم شب روشن » که سالهای اخیر از شبکهی چهار سینما پخش میشد، برنامهای با محتوای ادبی، سینمایی و هنری بود و صالح علا نیز در مقام مجری، رنگوبو و حالوهوای خاصی به آن بخشیده بود.
او در حوزهی مطبوعات نیز، مجلهی نشانی را منتشر کرد که پس از چند شماره متوقف شد. «من از اول خلقت با نشریهها زلفی گرهزده داشتهام. در آن سالهای دورشده، در ضمیمهی ادبی روزنامهی آیندگان که پنجشنبهها منتشر میشد، داستان و شعر مینوشتم. اوایل انقلاب سردبیر یک مجلهی ادبی هنری بودم که تنها شمارهی نخست آن به شکل عجیبوغریبی منتشر شد. سالهای بعدتر در هفتهنامهی مهر، کرگدن، اطلاعات، همشهری، شرق، اندیشهی پویا ودیگرها مینوشتم. کتاب پارچهفروش عاشق بعضی از آن یادداشتهاست. نشانی مجلهای شبیه من و همکارهایم بود. .... افسوس چند شماره پس از آن، به دلایل بامزهای، تعطیل شد.»[2]
کتاب های محمد صالح علا ؛ قصههایی از جنس زندگی
صالحعلا، در طول سالها فعالیت هنری خود، ثابت کرده که مرزهای میان فرمهای مختلف هنری برایش معنا ندارد. او به زیبایی، شعر و نثر را در هم میآمیزد، کلمات را با دقت یک جواهرساز انتخاب میکند و آنها را در قالبی میریزد که هم ساده و قابل فهم باشد و هم عمیق و پر از معنا. نوشتههای او، اغلب با زبانی شاعرانه و عاطفی، به مضامین روزمره زندگی میپردازند؛ از عشق و دلتنگی گرفته تا تنهایی و پیری. این توانایی در تبدیل لحظات ساده به تجربههایی عمیق و ماندگار، یکی از ویژگیهای بارز آثار اوست.
شاید بتوان گفت که آثار صالحعلا، انعکاسی از روحیات و دغدغههای انسان معاصر است. او با نگاهی ظریف و حساس، به جزئیاتی میپردازد که اغلب از چشمها پنهان میمانند و با بیانی ساده، آنها را به قلب خواننده میرساند. این آثار، نه تنها برای علاقهمندان به ادبیات، بلکه برای هر کسی که به دنبال لحظهای تأمل و آرامش در میان هیاهوی زندگی مدرن است، جذابیت دارند.
از جمله کتاب های محمد صالح علا میتوان به کتابهایی چون اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟، دست بردن زیر درخت سیب، پارچه فروش عاشق، حیف حوصله ام پیر شده، خفه شو عزیزم!، نامه های شفاهی و کاپوچینو کیک پنیر اشاره کرد که در ادامه به معرفی برخی از آنان میپردازیم.
کتاب اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟
این کتاب محمد صالح علا مجموعه داستانی است متشکل از شش قصه با نامهای «روزی که من عاشق شدم»، «تابستان جان است»، «جلال آباد»، «از ذائقهی جغوربغوری تا شرمی گلبهی»، «پشت پلک تَرِ پاییز»، «به حجله رفتن زن بیوه» و «بنبستِ آینه».
اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم
متاسفانه این کتاب موجود نیست
اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم
ایدهی اولیهی تمامی داستانها، اغلب بسیار ساده و روزمرهاند و از دل زندگی اینجا و آنجای ما و شما به دست آمدهاند؛ اما پرداختِ ماجراها بسیار جالب و خواندنی است. شخصیتها در عین سادگی، کنجکاویبرانگیزاند و لحنِ شاعرانهِ نویسنده در لحظهلحظهی کتاب جاری است.
صحبت از کتاب اجازه میفرمایید گاهی خواب شما را ببینم مادامی که آن را نخواندهاید، عملا بیهوده است؛ زیرا این کتاب فقط خودش میتواند خودش را توصیف کند. بهتر است با هم بخشی از این کتاب محمد صالح علا را بخوانیم:
«پنجشنبه 14 اسفند، ساعت 11 صبح من عاشق شدم. هوا ابری بود و همهی بارانهای عالم سر من میریخت. گفتن از آن روزی که عاشق شدم چه خوب است. مثل این است که روی زخمی را بخارانی، نه بیشتر. عشق مثل دامانی گُرگرفته است، به هر طرف که میدوی شعلهورتر میگردی. چیزی به ظهر نمانده بود، تا سه شمردم و پنجره را باز کردم و ناگهان عاشق شدم. ....بامزه اینکه روزی که من عاشق شدم، موبایل اختراع نشده بود و تنها وسیلهی زلفگرهبستن با معشوق، کاغذ بود و من همان شب را بارها پاکنویس کردم. میخواستم برایشان نامهای بنویسم، مقدور نبود. البته در منزل ما همیشهی خدا کاغذ بود، قلم هم بود، ولی من خودم از فرط هیجان دستهایم را گم کرده بودم که برای نوشتن غیر از کاغذ و قلم باید دستی هم باشد که بنویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم، من عاشق شما شدهام. مرا ببخشید، گستاخی کردم و عاشق شما شدهام. میخواهم به وسیلهی این کاغذ از شما اجازه بگیرم. اجازه میفرمایید من گاهی خوابتان را ببینم؟ ببخشید دست خودم نیست،آن چشمهای محترمتان قلب ما را میلرزاند.»
کتاب دست بردن زیر لباس سیب
هر فرد دستبهقلمی استعداد منحصربهفرد خود را در نوشتن دارد؛ محمد صالح علا هم استاد سبک منحصربهفرد خود است. کلامش چند ویژگی شاخص دارد؛ در درجهی اول به طرز مشهودی "صمیمانه" است. وقتی کتاب های صالح علا را میخوانید، ابدا او را از حالوهوای خودتان دور نمیبینید؛ حتی بیش از احساس کتاب خواندن، حس گفتوگو با یک دوست قدمی به شما دست میدهد. در عین این سادگی و صمیمیت، نثرش قوی و محترم و گیرا است. صالح علا از موضوعات و عناصر و اشیاء روزمره و به اصطلاح دمدستی بهره میگیرد و به مدد آنها لحظات نابی در نوشتههایش میآفریند. از دیگر خصائص ویژهی نثر او، نوع مواجههاش با معشوق است که با دو کلیدواژهی «محبوب» و «شما» میتوان در باب آن سخن گفت. او به طور مستمر در تمام نوشتههای پراکندهای که به صورت کتاب از او منتشر شده است، از معشوق با نام «محبوب» یاد میکند که در عین یادآوریِ «حُبّ» که همریشهی آن است و البته ضمن نوعی نوآوری، باز هم بیش از همه رسانای همان اصلِ "صمیمیت" است و در ضمن این صمیمیت، او بسیار محترمانه با محبوبش سخن میگوید به شکلی که میبینیم در اغلب مواقع از او با ضمیر و افعال جمع یاد میکند. مجموع این ویژگیها، زبانِ عشقِ صالح علا را منحصر به نامِ او کرده است. باهم نگاهی بیندازیم به برخی از جملات معروف محمد صالح علا:
«محبوبم! با دلم گفتوگویی میکنم دهانم بوی تو را میدهد. تنها تو نشانی زخمهای مرا میدانی، نشانی مرهم را. تنها تو با دل من رفتوآمد داشتهای. تو در خانه نباشی هیچ کس نیست، دنیا تعطیل است و زندگی یک کار اداری است.»[4]«محبوب من! بنیاد گمشدگیهای من بی تو بودن است. وقتی که با توام همه به من میپیوندند. بارانها به من میپیوندند، برفها به من میپیوندند، شبها به من میپیوندند، پاییزها، گلخانهها و گلها همه به من میپیوندند. محبوب من! کاش میتوانستم برایت آوازی بخوانم...»[5]«همهی من عاشقِ شماست و هر دَم، عاشقِ شما عشقِ نویی به شما دارد که جهان دائما در صیرورتی از بودن است. و عشقِ من به شما، همین آنیت و درنگ در عشقت است که هر دَم و آنی، سرمدی و ابدی است.»[6]
کتاب پارچه فروش عاشق
کتاب پارچه فروش عاشق مجموعهای از یادداشتهای اوست که پیش از این در نشریات مختلف به چاپ رسیده بودند. این کتاب که توسط نشر نیماژ منتشر شده، با لحنی لطیف و عاطفی هم چون دیگر کتاب های محمد صالح علا، تجربیات و خاطرات شخصی نویسنده را دستمایهی پرداختن به مفاهیمی چون زندگی، مرگ و ملال میسازد.
یادداشتهای کتاب پارچه فروش عاشق، نظمی موضوعی و پنهان دارد. کتاب با سه یادداشت درباب «ملال زیستن» آغاز میشود: «ملالهای شرقی، ملالهای غربی»، «در فغان این ملال بیزوال» و «همهچیز از خستگی است». صالحعلاء در این یادداشتها، به تحلیل ملال و رنج روحی میپردازد و تمایزی ظریف میان ملال مردمان شرق که از غمها و ناامیدیهای بزرگ نشأت میگیرد و پوچگراییِ غرب که حاصل رفاه است، قائل میشود. پس از این مقدمه، به موضوع مرگ میرسد و سپس به سه دستهی اصلی یادداشتها میپردازد.دستهی نخست، به مناسبت سالگرد درگذشت یا تولد شاعران و هنرمندان بزرگ ایرانی چون سیمین بهبهانی، محمدعلی سپانلو، بیژن ترقی، هما روستا و عباس کیارستمی نوشته شده است. در این بخش، نویسنده با استفاده از خاطرات شخصی و تجارب زیسته، عاطفهی نوشتههای خود را عمق میبخشد و حال و هوای شخصی خود را در مواجهه با فقدان یا دیدار این بزرگان به تصویر میکشد.
دستهی دوم، به متفکران و هنرمندان غیرایرانی، از جمله اسکار وایلد، اوژن یونسکو و برتولت برشت اختصاص دارد.
و دستهی سوم، یادداشتهایی است که به مسائل کلی ادبیات و فرهنگ میپردازد. صالحعلاء در یادداشت «خیال میکردم راسکولنیکف هستم»، با روایت تجربهی شخصی خود در مواجهه با رمان در دوران نوجوانی، به درستی نشان میدهد که چگونه یک فرم ادبی «بدیع» و «دور از فهم»، در ذهن مخاطب ایرانی جای خود را مییابد.
کتاب کاپوچینو، کیک پنیر مجموعهای از داستان کوتاههای محمد صالحعلاء است که با نثری شاعرانه و منحصر به فرد به دنیای درونی و عواطف شخصیتها میپردازد. این کتاب که توسط نشر پوینده منتشر شده، با رویکردی متفاوت، زندگی روزمره، عشق و تنهاییِ جوانانِ شهرنشین را به تصویر میکشد. بارزترین ویژگی این مجموعه داستان، نثر شاعرانه و لطیف نویسنده است. صالح علاء با استفاده از تعابیر و جملات خلاقانه، حتی سادهترین اتفاقات را به سوژههایی عمیق و تأملبرانگیز تبدیل میکند. این سبک نوشتاری خاص، به خواننده اجازه میدهد تا از روزمرگی فاصله بگیرد و به دنیایی از احساس و خیال وارد شود. داستانها اغلب پیرامون دغدغههای درونی و عاطفی شخصیتها میچرخند. از بیقراریهای عاشقانه و جستجو برای یافتن معنای زندگی گرفته تا حس تنهایی در میان شلوغیهای شهر، همگی با زبانی دلنشین و تأثیرگذار در این کتاب مطرح میشوند.
کتاب خط کش ها و شقایق ها
کتاب خط کش ها و شقایق ها نیز مجموعهای از نوشتههای پراکنده، یادداشتها و تأملات شخصی اوست که در قالب نثر ادبی گردآوری شده و در سال ۱۳۹۷ توسط نشر پوینده به چاپ رسیده است.
این کتاب شامل نوشتههایی با مضامین گوناگون است که نگاه و درک نویسنده از زندگی، جامعه، هنر و فلسفه را نشان میدهد. در کتاب خطکش ها و شقایق ها، صالح علا به مسائل روزمره و مفاهیم ع انسانی با زبانی شاعرانه و فلسفی میپردازد. عناوین و محتوای نوشتهها به گونهای است که خواننده را به تأمل در دنیای اطراف و درون خود دعوت میکند. برخی از موضوعات مطرح شده در این کتاب شامل:
- فلسفه و سینما: بررسی ارتباط بین این دو حوزه و تأثیر فلسفه بر تفکر فیلمسازان.
- انسان و شهرنشینی: أملاتی درباره زندگی در شهرهای بزرگ مانند تهران و تأثیر آن بر روحیه و هویت انسان.
- تفاوتها و تضادها: گاهی به تضادهای موجود در زندگی و جامعه و تلاش برای درک و پذیرش آنها.
- زبان و فرهنگ: نقش نویسندگان و شاعران به عنوان مرزبانان زبان و فرهنگ مردم.
زبان کتاب، همانند سبک گفتاری و نوشتاری محمد صالح علا، خاص و منحصر به فرد است. او با استفاده از کلمات و عباراتی که شاید در نگاه اول ساده به نظر برسند، مفاهیم عمیقی را منتقل میکند. نثر او ترکیبی از حس شاعرانه، تفکر فلسفی و نگاهی طنزآمیز به دنیای اطراف است.
کتاب خفه شو عزیزم!
«زن: پس تعریف کن. ما که وقت داریم. چجوری با هم آشنا شدید؟مرد: مثل همه. شما چجوری آشنا میشید.زن: مال من فرق داره. هیچکی منو واسه همیشه دوست نداره. همه منو واسه یه مدت کوتاهی دوست دارن. بگو... نگرانِ اون که پشت دره نباش.مرد: یک روز عصر تو کوچهی پشت پارک ساعی دیدمش. هوا آفتابی بود اما یکباره باران گرفت، چه بارانی! هر دو خیسِ خیس شدیم. به هم چسبیدیم مثل دو قطره که دیگه نمیشه از هم جداشون کرد. دل من برق میزد.زن: همهش رو بگو... از باران زیاد، خیسی، از قاطی شدن دو قطرهی باران که دیگه از هم جدا نمیشن.مرد:دنیا برای عاشقها تنها یک در خروجی داره.زن: پس چرا تنها رفت؟مرد گریه میکند...»[7]
خفه شو عزیزم! تنها نمایشنامهی محمد صالح علا است که منتشر شده است؛ نمایشنامهای کوتاه، جالب و خواندنی که در یک موقعیت زمانی و مکانیِ کاملا محدود و مشخص، اتفاقات عجیبوغریب بسیاری را رقم میزند. تنها شخصیتهای حاضر بر صحنه "زن" و "مرد" هستند که در طول نمایش، به تناسب موقعیتها، در نقشِ شخصیتهای دیگر نیز به ایفای نقش میپردازند. مرد یک نویسندهی زندانی است که دو روز پیش همسرش، عشقِ زندگیاش را از دست داده و اکنون که در مرخصیِ عزاداری به سر میبرد، زنی را به خانهی خود دعوت کرده است! ماجراها پیرامونِ صدای در زدنهای مکرر و گفتوگوهای زن و مرد شکل گرفته و ذهن ما را بارها به بازی میگیرد. نثر صالح علا را در نگارش این اثر باید از نوع نثر شکسته دانست. خفه شو عزیزم! یک نمایشنامهی جالب و متفاوت است.
«زن: آقای محترم، من نمیدونم با حذف نکردن اون سیزده مورد چی به دست میاری. اما میدونم جهنم برای کساییه که بلد نیستن از گناه لذت ببرن یا دستدست میکنن. به لیست کارهات فکر کن. تو باید زودتر برگردی. همسرت تو سردخونه است.مرد: نه، نمیشه. من حتی یک موردشم حذف نمیکنم. امکان نداره. البته شاید تنها یک موردش رو حذف کنم ولی هرگز اون دوازدهتای دیگه رو حذف نمیکنم.زن: اون دوازدهتا چیه؟مرد: اون دوازدهتای دیگه توضیحشون پیچیده است. باشه من یکیشو به شما میگم اما لطفا پیش خودمون بمونه.زن: گفتم من دهنلق نیستم.مرد: اومده بگه (آهسته) عبارتِ "حقیقت انواع فراوانی داره" را خط بزنم، بنویسم "حقیقت انواع فراوانی نداره."زن (با هیجان): خب خط بزن، بذار زودتر از اینجا بره...مرد: نه، محاله. خط نمیزنم. نمیشه که کارهای بد، خوب باشه، من خط نمیزنم.زن: چرا؟مرد: چون عقیده دارم حقیقت انواع فراوانی داره. تازه این یکی را خط بزنم، میگه چرا نوشتی شیطان پدیده ی متغیریه؟ میخواد همهی ردپاهای خودمو تو نوشتههام پاک کنم. باید بدونه هیچ درختی میوههای اشتباهی نمیده. خیال میکنه با خط زدن میشه واقعیت رو تغییر داد.»[8]
جایگاه صالح علا در فرهنگ و هنر معاصر ایران
صالح علا شخصیتی است که فراتر از یک هنرمند در یک رشتهٔ خاص، به یک پدیدهٔ فرهنگی تبدیل شده است. جایگاه او در فرهنگ معاصر ایران، از توانایی بینظیرش در ایفای نقش یک «پل فرهنگی» ناشی میشود. او توانسته است رشتههای هنری مختلف (ادبیات، موسیقی، تلویزیون، تئاتر) را به یکدیگر پیوند دهد، مرزهای بین دورههای مختلف (ادبیات کلاسیک فارسی و رسانههای معاصر) را از میان بردارد، و با نسلهای گوناگون مخاطبان خود ارتباطی عمیق برقرار سازد. آثار او به دلیل «نگاه عمیق و شاعرانهای که به زندگی و احساسات انسانی دارد»، همواره مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفتهاند.
نخ واحدی که تمام فعالیتهای او را به هم میپیوندد، لحن صمیمی و شاعرانهٔ اوست. او نشان داد که چگونه میتوان حساسیتهای سنتی را در قالبهای مدرن بیان کرد و چگونه یک چهرهٔ رسانهای میتواند همزمان یک روشنفکر جدی باشد. نوآوریهای او در تئاتر و ادبیات، مانند استفاده از محبوب خیالی در نثر مدرن یا ترجمهٔ یک کتاب خالی، بر هنرمندان جوان تأثیری الهامبخش داشته است. جایگاه او نه در تأسیس یک مکتب هنری، بلکه در ارائهٔ الگویی از یک هنرمند است که خود را به یک مدیوم محدود نمیکند و میتواند در هر زمینهای، آثاری معنادار و اصیل بیافریند.
او پیونددهندهی ادبیات و زندگی بود
محمد صالح علا نه تنها یک هنرمند چندوجهی، بلکه یک شخصیت فرهنگی جامع است که آثار و فعالیتهای او یک پروژهی منسجم هنری را تشکیل میدهند. موفقیت و تأثیرگذاری پایدار او نتیجه ترکیبی هوشمندانه از آموزشهای آکادمیک، تجربیات عملی در رسانههای مختلف و وفاداری به یک بیان هنری کاملا شخصی و شاعرانه است. نبوغ او در توانایی حفظ یک صدای ثابت و عمیقا صمیمی در سراسر آثارش، از ترانهسرایی گرفته تا اجرای تلویزیونی، نهفته است. او توانسته است با تکیه بر این ویژگی، آثار خود را به تفسیری ماندگار و تأثیرگذار دربارهی زندگی، عشق و هویت فرهنگی ایرانی بدل سازد.
اگر علاقهمند به خواندن مطالب بیشتری پیرامون آثار محمد صالحعلا هستید، لطفا به یادداشتهای زیر مراجعه فرمایید:
«کتاب اجازه میفرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟»
[1]- مراجعه کنید به سایت همشهری آنلاین، گفتوگوی نوروزی با محمد صالحعلا، 7 فروردین 1400
[2]- مراجعه کنید به سایت همشهری آنلاین، گفتوگوی نوروزی با محمد صالحعلا، 7 فروردین 1400
[3]- صالحعلا، محمد، اجازه میفرمایید گاهی خواب شما را ببینم، تهران، پوینده، 1392، صفحهی 3 و 7 (بر اساس نسخهی الکترونیکی ف )
[4]- صالحعلا، محمد، دست بردن زیر لباس سیب، تهران، پوینده، 1393، صفحهی 12 و 13 (بر اساس نسخهی الکترونیکی ف )
[5]- همان: 16
[6]- همان: 45
[7]- صالحعلا، محمد، خفه شو عزیزم! ، تهران، پوینده، 1395، صفحهی 85 (بر اساس نسخهی الکترونیکی ف )
[8]- همان: 36 و 37
دکلمه استاد صالح علا که نزدیک اذان پخش میشود دلنشینه