برای درک هر انقلابی، فهم تاریخ یک مملکت و شناخت عمیق از مردمان آن مملکت کاری واجب و سخت است. هیچ مملکتی در جهان به دور از پیچیدگیهای مخصوصبهخود و نیز سرگذشتی پر از نشیبوفراز نیست. کشورها در آستانهی هر حادثهای یک بار بهنحوی طوفانی گذشتهی خود را مرور میکنند و سپس لحظهی رخوت یا اوجگیری روح آن ملّت در بر حین حادثه اتفاق میافتد. برای مردمان روسیه در سال 1917 هم احتمالاً همین مسئله صدق میکند. جهان در پهناورترین کشور خود انقلابی عظیم میدیدی. انقلابی که کارل مارکسِ انقلابی دم از آن زد و ولادیمیر لنین چهلوششساله و یاران و همقطارانش در روسیه آن را انجام دادند و فصلی تلخ و دردناک از تاریخ کشورشان را نوشتند.
از هرتسن و چرنیشفسکی و رادشچیف هم حرف میزنیم
ریشههای انقلاب روسیه: 1861-1917 در سال 2003 منتشر شد. در اوایل هزارهی جدید. تقریباً یک دهه از فروپاشی اتحادی جماهیر شوروی میگذشت، کشوری که ثمرهی انقلاب 1917 بود. آلن وود بهدرستی نام کتابش را به عبارت «ریشهها» زینت بخشیده است. چیزی که مطالعهی وود درمورد انقلاب 1917 روسیه را از نمونههای شبیهبهخود متمایز و مجزا میکند پرداختن به ریشههای انقلاب است در عین ایجاز کلام. حالا قرار است هم از هرتسن و هم از چرنیشفسکی حرف بزنیم، از رادشچیف هم صددرصد سخن میگوییم. قرار است به نارود هم بپردازیم و شاید حتی چند تا واژهی روسی درخصوص انقلاب روسیه یاد بگیریم. فصلها قرار است کوتاه باشند، پس کلام تا نود درصد دقیق است. شاید اساسیترین لغزش کتاب در خط آغازین مقدمهاش باشد:
“انقلاب 1917 روسیه را شاید بتوان مهمترین رویداد تاریخ سیاسی قرن بیستم به شمار آورد که هنوز پژواک آن در قرن بیستویکم به گوش میرسد.”
از منظری انقلاب 1917 روسیه نه مهمترین رخداد سیاسی قرن بیستم در برابر جنگ جهانی اول و دوم است و نه پژواکش بهاندازهی این دو جنگ در قرن بیستویکم به گوش ما میرسد. اما جز این لغزش، در ابتدای کتاب، آلن وود لغزش دیگری در متنش ندارد. تمام جملههایش تلاش میکنند تا دقیق باشند و با کمترین اطناب بیشترین اطلاعات را بدهند. این نکته را در طی چهار خط و نیمی که درمورد خلقگرایی در روسیه میدهد میتوان شاهد بود:
“خلقگرایی یا نارودنیچستوو، اصطلاحی است برای توصیف فعالیتهای نظری و عملیِ روشنفکران خشونتطلب در دهههای 1860 و 1870 که به دنبال ایجاد تغييرات بنیادین اجتماعی و سیاسی در روسيه بودند تا منافع مردم روس (نارود) چنانکه خود مصلحت میدانستند تأمین شود و، در صورت لزوم، منعی در توسل به انقلاب خشونتبار برای نیل به این مقصود نمیدیدند.”
ساختار کتاب
ساختار کتاب ریشههای انقلاب روسیه: 1861-1917 هفتفصلی است. فصل اول مقدمه است و از همان ساختار معمول مقدمهی کتب تاریخی پیروی میکند. فصل بعدی عنوانش «استبداد و مخالفانش» است. این فصل نگاهی دارد به وضعیت نظام امپراتوری در روسیه در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم. نفر اصلی این فصل پوگاچف است که تأثیر عمیق بر ساختار سیاسی و ساختار فکری مردمِ روسیهی پساز خود گذاشت. فصل سوم نامش «اصلاحات و ارتجاع» است. اصل بحث این فصل به سالیان 1861 تا 1881 میپردازد که طی آن نظام سرفداری ملغی میشود در روسیه. آلکساندر دوم در این فصل نقش اساسی دارد و نیاتش از الغای این نظام و ادامه دادن آن از مسیری دیگر بررسی و تحلیل میشود. فصل چهارم ریشههای مارکسیسم روسی را پیگیری میکند و نامش «شورش و قانون اساسی» است. «جنگ و انقلاب فوریه» عنوان فصل پنجم کتاب است. جنگ جهانی اول و تأثیر بیچونوچرای آن بر انقلاب 1917 روسیه مد نظر این فصل است و پساز آن آلن وود در ششمین فصل، که نامش «قدرت دوگانه و انقلاب اکتبر» است، به سراغ لنین و بلشویکها میرود. در این فصل، بحثِ “انقلاب از پایین” بررسی میشود و دیدگاه لنین درخصوص خودانگیختگی طبقهی کارگر بهطور کوتاه بررسی میشود. واپسین فصل کتاب، فصل هفتم، نیز نامش «تفسیر و نتیجهگیری» است. آلن وود در این فصل هم به ارزیابی انقلاب 1917 روسیه دست میزند و هم درمورد تشدد آرا درمورد ریشهها و خاستگاههای انقلاب 1917 روسیه بحث میکند.
ترجمههای فارسی
در ایران از این کتاب دو ترجمه موجود است. یکی نامش خاستگاههای انقلاب روسیه (۱۸۶۱ – ۱۹۱۷) است که مجید صادقزاده حمایتی مترجمش است و انتشارات ثالث منتشرش کرده و دیگر ترجمه هم نامش ریشههای انقلاب روسیه: 1861-1917 است که در نشر نی درآمده و ترجمهاش را فرناز فرشاد انجام داده است.
دیدگاه ها
عالی بود.