دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ
مروری بر کتاب دایی جان ناپلئون نوشتهی ایرج پزشک زاد
نسرین ریاحیپورسه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۸

کمتر کسی در ایران نام دایی جان ناپلئون را نشنیده یا سریالی که با همین نام از آن اقتباس شده را ندیده است؛ داستانی طنز و ابدی که بعضی نویسنده اش را به سرقت از رمان زندگی و عقاید آقای تریسترام شندیاثر لارنس استرن متهم می کنند. با وجود این داستان آن چنان قوی و آمیخته به فرهنگ و تاریخ دوران خود است که نمی توان توجهی به این اتهام کرد. حتی اگر ایده ی اصلی از جای دیگری آمده باشد، جان بخشی به شخصیت های خاص و پرشمار این رمان، گفت و گوهای یگانه و چیدمان سیر حوادث بی مانند آن شاهکار آفریده است.
خط اصلی داستان، روایت لطیف و خالصی از عشق سعید و لیلی است که میان پلیدیها دست و پا میزندو در همراهی با سعید و از دریچأ چشم او شخصیتهای متفاوت داستان یکی یکی با همه امیال و دغل بازیهاشان معرفی میشوند. فضای اصلی داستان باغی بزرگ و اعیانیست و اعضای خانوادة گستردهای هر کدام با همسر و فرزندانشان در عمارتهای جداگانة آن زندگی میکنند. کم کم اختلافهای خانوادگی بالا میگیرد و هر کس به دنبال نفع بیشتر میجنگد، در حالی که نویسنده عادتهای فکری نادرست، خرافات، تضاد طبقاتی، ارزشهای احمقانه و افکار بیمارگون اجتماع را در طول داستان نقد می کند. او به فساد طبقه ی فرادست و بی بند و باری اشراف میپردازد و همة اینها با برانگیختن خندههای از ته دل خواننده همراه است، آن گونه که سطر سطر داستان با ولع بلعیده می شود و مخاطب از پی داستان میدود.
بیگانه ترسی و فرافکنی دیگر ویژگی فرهنگیست که دررفتار قهرمانان داستان پزشک زاد مدام به نمایش در می آید؛ وقتی دایی جان ناپلئون از انگلیسی ها میگوید، عزیز السلطنه کند ذهن بودن دخترش را انگ میشمارد و شیرعلی قصاب همسرش را قدیسه می داند و کمر به قتل مردان بد چشم میبندد.
و در انتهای برترین اثر طنز ادبیات ایران، اثری که شیرین ترین لحظات را برای خواننده اش رقم زده است، صداقت در برابر پلیدی شکست میخورد. اگر چه داستان پایان نمییابد و از دل این ناامیدی روزنهای به چشم میخورد؛ سعید همراه یکی از درستکارترین قهرمانان داستان، اسدالله میرزا، سفری دیگر را آغاز می کند.
