داغِ ننگ: عاشقانه‌ای تلخ در هزارتوی شرم و مطرودی

مروری بر کتاب داغ ننگ نوشته‌ی ناتانیل هاثورن

مرضیه کیانی

سه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰

(1 نفر) 5.0

ننگ نوشته ناتانیل هاثورن

«نفرت با فرایندی آرام و تدریجی حتی می‌تواند به عشق تبدیل شود مگر این‌که رنجش‌های تازه‌جان‌گرفته‌یِ برخاسته از خصومتِ نخستینْ پیوسته پروارتر شده و مانع چنین تغییریافتی شود.»[1]

«داغِ ننگ»[2] (1850) شاهکارِ نویسنده‌ی آمریکایی، ناتانیل هاثورن[3] (1864-1804) و برگردانِ سیمین دانشور، ازجمله آثارِ کثیرالانتشار در آمریکا بود که در نخستینْ ورود با استقبال چشم‌گیری روبرو شد و از کلاسیک‌های مطرحی‌ست‌ که طِی سالیانْ الهام‌بخشِ آثار سینمایی و تلویزیونی متعددی بوده است. «داغِ ننگ» عاشقانه‌ی تلخی‌ست که در ایالت ماساچوست در سده‌ی هفده در دورانِ تازشِ پیوریتن‌ها روایت می‌شود؛ عاشقانه‌ای با پِی‌رنگی قدرتمند از شرم و مطرودی: یکی از شرمِ نگاه‌های سنگینِ مردمان و آن دیگری شرم از خود؛ یکی رانده‌شده از اجتماع و آن دیگری رانده‌شده از خویشتن.

ناتانیل هاثورن نویسنده آمریکایی

داستانْ شرحِ هفت سال از زندگی زنی به نام هِستر پراین است که به دلیل رابطه‌ای نامشروع که هیچ‌کس مگر خودش از هویتِ معشوق آگاه نیست، محکوم‌به بر سینه داشتن نشانِ ننگی‌ست به تاوانِ این گناه. داستان با صحنه‌ای دهشتناک‌ آغازیدن می‌گیرد: در یک صبحِ فراموش‌نشدنی، اهالی بوستون گِرد هم آمده‌اند تا شاهد مجازات زنی باشند متهم به زنای مُحصِنه که با کودکی در آغوش که ثمره‌ی این گناه است، در سکویِ اعدام ایستاده و محکوم است بارِ سنگینِ نگاه‌های گزنده‌ای را تاب آورد که برای فروپاشیِ او در آن ساعاتِ گویی بی‌تمامِ محکمه به‌سوی او شتافته‌اند؛ نگاه‌هایی عطش‌آلود که مشتاقانه و حریصانه سقوط و شرمِ دیگری را به تماشا نشسته‌اند. هِستر محکوم است که به تاوانِ گناهِ خود سه‌ساعتِ مرگبار را در زیر نگاه‌های رشک‌آلود و غضبناکِ این جماعت‌ تاب بیاورد؛ نگاهِ حسرت‌آلود زنانی که به زیبایی او رشک می‌برند و نگاهِ خشمگینِ مردانی که گویی عطش هم‌بستری با او را در زیر نقابِ خشم و غیرتِ طغیان‌کرده فریاد‌ می‌کنند؛ زنان و مردانی که شاید در خفا فاصله‌ی‌ چندانی تا هِستر ندارند؛ جماعتی که بی‌گمان‌اند که به‌راستی از سایه‌های خویش به خشم آمده‌اند. زن اما با شکیبایی و متانتِ تمام، بی‌هیچ اعتراض و شیونی، در سکوتْ همه‌چیز را تاب می‌آورد و این سکوتْ خشم‌ها را شعله‌ورتر، ملامت‌ها را گزنده‌تر و رشک‌ها را پروارتر می‌کند.

هنگامی‌که از هِستر خواسته می‌شود نامِ معشوق خود را فاش کند، او مصممانه دم فرومی‌بندد‌ و در همین حین چشمانِ هِستر در همهمه‌ی جمعیت با نگاهِ مردی تلاقی می‌کند که سال‌ها پیش از زندگیِ او رفته بود و اکنون با هویتی دروغین با نامِ راجر چیلینگ‌وُرث به بوستون آمده و در آن هنگامه‌ی پرهیاهو به شرمِ بی‌پایانِ زنی چشم دوخته که روزی همسر او بود ...

آن فشارِ مرگبار، هستر و کودکش را رنجور می‌کند و آن هنگام است که از چیلینگ‌وُرث درخواست می‌شود به‌عنوان پزشک به وضعِ بیمارگونِ آن‌ها رسیدگی کند. آن زن و مردِ اکنون بیگانه باهم، پس از رویارویی، از گذشته‌ای باهم سخن می‌گویند که باور دارند اشتباهی بیش نبوده؛ چیلینگ‌وُرث از هِستر می‌خواهد که هویت واقعی او را برای هیچ‌کس فاش نگوید و در حضور او معترف می‌شود که تنها بهانه‌ی اقامتش در بوستون افشایِ نامِ حقیقی مردی‌ست که هستر سوگند یادکرده هرگز نامی از او به زبان نیاورد. ازاین‌پس شاهدِ روایتی خواهیم بود پُرکشش و تأمل‌انگیز؛ روایتی از احساسات و افکارِ پنهانی آدم‌ها؛ روایتی از فاصله‌ی رعب‌انگیز آنچه می‌نماییم و آنچه حقیقتاً هستیم. در ادامه شاهدِ روایتِ زندگیِ تبعیدی هِستر خواهیم بود، شاهدِ روایتِ چگونگیِ رازآلودِ کودکِ زیبارو و عجیب‌الخلقه‌اش، شاهدِ روایتِ مردی که آمده است تا گذشته‌ی خود را بازپس‌گیرد، شاهدِ روایتِ معشوقه‌ای که هرچند از این رسواییِ دهشتناک رهیده است ولی هرروز و هر ساعت بارِ گناهِ خویش را به دوش ‌می‌کشد، شاهدِ روایتِ ننگِ سوزانی که هرلحظه با نگاهِ رهگذری خیره جانِ دوباره می‌گیرد.

«هستر بی‌هیچ پشتوانه یا راهنمایی، در برهوتی اخلاقی سرگردان بود. هنگامی‌که او آزادانه همچو سرخپوستی وحشی در جنگل‌های خود پرسه می‌زد، عقل و قلب او گویی منزلگاهی مگر بیابانی بی‌آب‌وعلف نداشت. نشانِ ننگی که بر سینه داشت برگه‌ی عبورِ ورودِ او به قلمروهایی بود که زنانِ دیگر جرئت پا نهادن به آنجا را نداشتند. شرم، یأس و تنهایی آموزگاران سختگیر و بی‌عبورِ او بودند؛ آموزگارانی که اگرچه از او زنی قدرتمند ساخته بودند اما کژی‌های فراوانی را نیز به او آموخته بودند.»[4]

«داغِ ننگ» شرحِ فروپاشیِ روحِ انسانی‌ست در زیرِ بارِ بی‌امانِ نگاه‌های ملامت‌گر؛ شرحِ روایتِ زنی که تسلیم در سرشتِ او نیست؛ شرحِ روایتِ چگونگیِ مردمانی که با نگاه‌هایِ بی‌رحمانه و عطش‌آلودشان‌ سقوطِ دیگری را فریاد می‌کنند؛ شرحِ روایتِ رابطه‌ای که از شورِ آن هیچ نمانده مگر شکست و ویرانی؛ شرحِ روایتِ پایبندیِ عاشقانه‌ای که هیچ‌چیز قدرتِ فروپاشی آن را ندارد؛ شرحِ روایتِ کودکی برخاسته از یک گناه برای مادری که در موهبت یا تاوان بودن آن وامانده است؛ شرحِ روایتِ مادری که در پرسش کودکش از نشانِ ننگی که بر سینه دارد هیچ پاسخی ندارد؛ شرحِ روایتِ مطردیتِ یک زن در اجتماعی بی‌عبور، متعصب و تقدس‌مآب؛ شرحِ روایتِ زنی که زنانگی رفته‌رفته در او رنگ می‌بازد؛ شرحِ روایتِ تلخیِ بی‌پایانی به دستِ جلادانی که جان را ذره‌ذره می‌ستانند؛ شرحِ روایتِ مرگی تدریجی در زیرِ بارِ رازی سر‌به‌مهر؛ شرحِ روایتِ سکوتی عاشقانه در هنگامه‌ی بیدادگری‌ها و مرگِ عاشقانگی‌ها؛ شرحِ روایت ندایِ وجدانی خفه‌شده که سرانجام فریادهایِ خفه‌شده‌اش بر سینه نقش می‌بندد؛ شرحِ روایتِ قانون‌گذارانی که عدل الهی را با شمیمِ بیداد فرا می‌گسترند و سرمستانه جولان می‌دهند؛ شرحِ روایتِ مردی که ردِ شکست خود را در دیگری می‌جوید؛ شرحِ روایتِ دگرگونگیِ آدمی در وانفسایِ جبرِ زندگانی؛ شرحِ روایتِ ما آدمیانی که هر یک داغِ ننگی بر سینه داریم، نشانِ ننگی نهانی که روح ما را ذره‌ذره می‌خورد ...


[1] ناتانیل هاثورن (1850). برگردان م. کیانی. فصل 8.

[2] The Scarlet Letter

[3] Nathaniel Hawthorne

[4] ناتانیل هاثورن (1850). برگردان م. کیانی. فصل 18

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر خوارزمی.

سال 1850 منتشر شده است .

مطالب پیشنهادی

عصیانِ نسلی تباه شده

عصیانِ نسلی تباه شده

مروری بر کتاب شایو: پایین رفتن خورشید نوشته‌ی اوسامو دازای

عادل فردوسی پور؛ راوی راستین فوتبال

عادل فردوسی پور؛ راوی راستین فوتبال

مروری بر ترجمه‌های عادل فردوسی‌پور

سفر با زنی که پلک نمی‌زد

سفر با زنی که پلک نمی‌زد

مرور داستان عروسک پشت پرده صادق هدایت در مجموعه سایه روشن

کتاب های پیشنهادی