کتاب در زمان ما دومین اثر ارنست همینگوی است که همراه با کتاب "سه داستان و ده شعر" در سال ۱۹۲۳ منتشر شدند. هر چند "در زمان ما" کمی بعد از کتاب اول در پاریس منتشر شد.
نام این اثر اشاره طنزآمیز به بخشی از دعای کلیسای انگلیس است: «زمان ما را صلح و صفا بخش، ای خدای بزرگ». البته جهان همینگوی ابدا جهانِ صلح و صفا نیست، بلکه جهانی است سبع و خشن که یک پای قهرمانانش یا در میدان جنگ است یا رینگ بوکس و یا در استادیوم گاوبازی.
"در زمان ما" از چهارده داستان بسیار کوتاه تشکیل میشود. خوانندهی دقیق ارتباط بین این داستانها را به خوبی درخواهد یافت. تاثیر پیشهی خبرنگاری نیز به وضوح در سبک همینگوی قابل تشخیص است. او گزارهها را به سرعت طرح میکند و از شرح و تفصیل پرهیز میکند. برای همین گاهی احساس میکنید درحال خواندن گزارشی بسیار کوتاه هستید.
"در زمان ما" در واقع سیر زندگی همینگوی از اِوان کودکی است که وقایع آن هر بار نیک آدامز، شخصیت اصلی داستان را، در معرض تکانههای شر یا نومیدی قرار میدهد. برای نمونه به اولین داستان این مجموعه "اردوگاه سرخپوستان" است توجه کنید. پدر نیک که پزشک است به اردوگاه سرخپوستان میرود تا زنی را که در زایمان طبیعی دچار مشکل شده سزارین کند. همسر او که مردی علیل است و طاقت دو روز شیون زن را نیاورده، به طرزی فجیع خودکشی کرده است. نیک این صحنه را میبیند و هنگام برگشت به خانه این مکالمه بین او و پدرش شکل میگیرد.
نیک: همیشه زنها موقع زایمان اینقدر درد میکشن؟
پدر: نه، این یه مورد کاملاً استثنایی بود.
نیک: بابا چرا اون مرد خودشو کشت؟
پدر: نمیدونم نیک، شاید تحملشو نداشت.
نیک: بابا، مردا خیلی خودکشی میکنن؟
پدر: نه نیک، نه خیلی.
این حادثه تأثیر سهمگینی بر نیک میگذارد و بعدها میفهمیم دلیل زودرنجی او همین است. در داستانِ سوم همین مجموعه، یعنی "پایان یک رابطه" این زودرنجی مشهود است. حالا قهرمان کوچک با روحی زخمی در داستان شماره ۵ زیر دیوار کلیساست. با دو پای مجروح، وسط جنگ. زخمها به جسم قهرمان هم رسیده. این زخمها را در تمام جهان همینگوی به وضوح خواهید دید.
اهمیت این مجموعه داستان بهعنوان اولین اثر همینگوی در این است که کلید فهم تمام آثار بعدی اوست. دست کم بخشی از ضربات مهلک روحی که از کودکی او نشأت میگیرد در همین مجموعه است. در پایان داستان "اردوگاه سرخپوستان" وقتی نیک و پدرش با قایق درحال بازگشت به خانه هستند در انتهای گفت و گو نیک که در انتهای قایق نشسته با خود میاندیشد که هرگز به مرگ طبیعی نخواهد مرد. و جالب این که پدر همینگوی که پزشک هم بود در سال ۱۹۲۸ با طپانچه خودکشی کرد و خود همینگوی نیز در ۱۹۶۱ با تفنگ شکاری همین کار را تکرار کرد.
جهان همینگوی این گونه آغاز میشود. جهانی سرشار از ملال و شکست که گهگاه با مستی و پرسهزدن در طبیعت و خیال کودکی مرهم مختصری بر آن مینهد. در واقع شکست وجه بارز قهرمان آثار همینگوی است. این موضوع حتی در نام یکی از آثارش بروز میکند: برنده هیچ نمیبرد؛ اما قهرمان آثار او شریف است، بین آدمهایی که پوچگرا و خودباختهاند. درمورد "قهرمان" آثار همینگوی به جای "قهرمانهای" آثار او نیز باید گفت تمام آثار او یک قهرمان دارد که وجوه اشتراک بسیاری این نکته را تایید میکنند.
"قهرمان" آثار او مدام درمعرض خشونت است. دربرابر تهدیدِ این خشونت جسممانی است که قهرمان مقاومت نشان میدهد، چرا که اگر مقاومت نشان ندهد دچار مرگ روحی میشود. این الگو را در معرفی آثار بعدی او به تفصیل خواهم گفت.
زندگی حرفهای همینگوی فراز و نشیبهای فراوان دارد با این حال این اولین اثر و اولین قدم، بسیار محکم و درخشان است. او موجز مینویسد و مهلک. سردی تلخی که از قلم او تراوش میکند محصول زیست و زمانهی اوست.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.