کتاب مردان بدون زنان | نشر افق

نویسنده: ارنست همینگوی

پرسیدم: «ببینم جک، اوضاع خودت چه طور است؟»

می‌گوید: «این والكت را دیده‌ای؟»

- فقط توی باشگاه. .

جک می‌گوید: «می‌دانی برای سرشاخ شدن باهاش باید کلی شانس بیاورم.»

سالجر گفت: «جک، او حریف تو یکی نمی‌شود.» 

- من هم همین را می‌خواهم. 

- اگر مشتی ساچمه هم بریزد توی دستکش از پس تو برنمی‌آید. 

- ساچمه که چیزی نیست. بی‌خیال. 

گفتم: «راحت می‌توانی ببری‌اش.» 

جک گفت: «بله، جری. درست است که به نان و نوایی رسیده اما نمی‌تواند مثل من و تو دوام بیاورد.»

- ولی با یک چپ می‌فرستی برود لای دست عزرائیل. 

جک گفت: «شاید. شانس بیاورم می‌برمش.»

صفحه ۱۱۰

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب مردان بدون زنان | نشر افق

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

قدم گذاشتن در مسیر عدالت اجتماعی

مروری بر زندگی و آثار جان اشتاین بک

من کور شده‌ام

مروری بر کتاب کوری نوشته‌ی ژوزه ساراماگو

رأی سفید، هجو سیاه

مروری بر کتاب بینایی نوشته‌ی ژوزه ساراماگو

کتاب های پیشنهادی