زیرسیگاری بلوری لب‌پریده‌ای که...

بخشی از کتاب «من منچستر یونایتد را دوست دارم» اثر مهدی یزدانی خرم

نویسنده مهمان

سه شنبه ۲ بهمن ۱۳۹۷

من منچستر یونایتد را دوست دارم

حوصله‌ی دانشجو سر می‌رود. سرش را، نگاهش را برمی‌گرداند سمت عابران منتظر پشت چراغ‌ قرمز. کیفش را باز می‌کند تا سیگار دیگری پیدا کند. جیب جلویی کیف برزنتی پر است از خرده‌ریزهای احمقانه‌ی دست‌وپاگیر؛ شامپوی کوچک نیمه‌پُری که چند‌بار شره کرده روی کاغذها، یک لامپ سوخته، زیرسیگاری بلوری لب‌پریده‌ای که چندباری که دستش را بی‌هوا داخل کیف کرده، انگشتش را بریده، انبوهی سیگار نیمه‌کشیده‌ی 57 که قای وینستون‌ها جا خوش کرده و یک کپه موی زبر طلایی که اولین محصول ریش تراشیدن دانشجوست. کیف پول مشکی براقش زیر این چرندیات افتاده است، دست می‌برد و بیرون می‌کشدش. ده اسکناس هزار تومانی و چند تایی دویست تومانی. تای کیف را باز می‌کند، عکس کوچکی از خودش در سه ماهگی لُخت لُخت زیر قابل پلاستیکی دیده می‌شود. کنارش چند کارت ویزیت رنگ و رو رفته است از کافه‌هایی که چندباری توی‌شان قهوه و کافه گلاسه خورده و دست آخر یک عکس رویایی از پراگ. عکس پُلی که مردی با کُت و شلوار اتوخورده‌ی خوش‌دوختی رویش ایستاده و با آن دستش که دستکش دارد به جای دور اشاره می‌کند. عکس را بیرون می‌آورد، با پشتِ دست پاکش می‌کند و جلوِ صورتش می‌گیرد. زیر عکس با حروف سفید ریز نوشته شده، پراگ 1939. در پس‌زمینه‌ی عکس چند ساختمان معمولی دیده م‌شود که آن طرف پُل هستند. مرد وسطِ عکس تقریبا سه‌رخ افتاده و چهره‌اش مبهوت و کمی نگران به‌نظر می‌رسد. آسمان بالای سرش نیمه‌ابری است. دانشجو عکس را به زور هُل می‌دهد توی قابِ پلاستیکی و زیپ کوچک کنارش را باز می‌کند. انگشتانش را سُر می‌دهد تو و با هر جان کندنی برگه‌ی سرخ و سفیدی را بیرون می‌کشد. برگه بَراق  است و چند بار تا خورده. بازش می‌کند و از سر تا ته می‌خواندش و بعد انگشت کوچک دست‌ چپش را می‌کشد روی مُهر نقش برجسته‌ای که آرم سازمان انتقال خون دارد. باد تند می‌شود و می‌زند زیر برگه، زور می‌‌زند کاغذ براق را با خود ببرد. دانشجوی تاریخ برگه را محکم‌تر می‌گیرد و سرش را بالا می‌آورد. چراغ سبز است و عابران عجله می‌کنند تا سریع از چهارراه رد شوند. چراغ دوباره قرمز می‌شود و جیغ لاستیک ماشین‌ها جمعیت را عقب می‌راند. نفس عمیقی می‌کشد و یادش می‌آید باید قبل از تمام شدن ساعت اداری خودش را برساند به خیابان کارگر شمالی، به ساختمان قدیمی سفیدرنگی که بیست روز پیش آن‌جا خون داده و با پرستار خوش‌برورویش گرم گرفته.


مهدی یزدانی خرم، من منچستر یونایتد را دوست دارم، چاپ دوازدهم ، نشر چشمه 

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشرچشمه.

شال 1391 منتشر شده است.

برگزیده ی سومین دوره ی جایزه ی ادبی هفت اقلیم و برنده ی اول جشنواره ی ادبی بوشهر بوده است.

مطالب پیشنهادی

چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی

چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی

مروری بر کتاب یادداشت های یک دیوانه نوشته‌ی نیکلای گوگول

شغال بیشه‌ی مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی

شغال بیشه‌ی مازندران را نگیرد جز سگ مازندرانی

مرور کتاب چاه به چاه اثر رضا براهنی

واقعیت رویاهای شبانه

واقعیت رویاهای شبانه

مروری بر کتاب شکار و تاریکی رمانی پلیسی نوشته‌ی ادوگاوا رانپو

کتاب های پیشنهادی