روزنه‌های از امید در اعماق تاریکی

مروری بر کتاب مرشد و مارگاریتا اثر میخائیل بولگاکف

نویسنده مهمان

یکشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۰

(6 نفر) 3.9

طراحی مرشد و مارگاریتا (نقاشی از ivan kulik)

کتاب مرشد و مارگاریتا The Master and Margarita برجسته‌‎ترین اثر میخائیل بولگاکف است و از بزرگ‎ترین آثار ادبیات روسیه در قرن بیستم به شمار می‌رود. در حقیقت این کتاب، انتقادی در مورد اوضاع سیاسی و سرکوب‎گر جامعه‌ی آن روزها است که بولگاکف آن را در قالب داستانی جذاب و خواندنی ارائه کرده ‌است.

مرشد و مارگاریتا کتابی است تؤام با تخیل، هیجان و عشق و آمیخته با نوعی طنز و جادو که آن را قابل ‎تأمل می‌کند. تصویر‌‌سازی ماهرانه‌ی نویسنده، مخاطب را به خواندن ادامه‌ی داستان ترغیب می‌کند. این داستان در عین پیچیدگی بسیار ساده و روان پیش می‌رود و باید هنگام خواندن آن به نشانه‌ها و مفاهیم دقت کنید تا متوجه‌ی پیام نویسنده بشوید. نبرد میان خیر و شر، خودپسندی بیش از حد و بی‌اعتقادی به خدا از موضوعات مهم این کتاب است.

نویسنده در این داستان جامعه‌ای را توصیف می‌کند که مردم در آن به راحتی دروغ می‌گویند و این یک امر عادی محسوب می‌شود، همچنین وضعیت جامعه به گونه‌ای است که شایسته سالاری وجود ندارد و افراد پاداش‌هایی را دریافت می‌کنند که لایق آن نیستند.

همچنین نویسنده از مخاطب خود می‌خواهد در مورد پاکی و پلیدی تفکر کند و از وضعیت خود راضی باشد و رنج‌هایی که در زندگی بر او تحمیل می‌شود را جدی نگیرد و این را بداند که همیشه در تاریکی کورسویی از نور وجود دارد.

این رمان از سه داستان موازی تشکیل شده‌ است؛ «سفر شیطان به مسکو»، «داستان پونتیوس پلاطس و به صلیب کشیده‌ شدن مسیح» و «عشق مرشد و مارگریتا.» در ابتدا ممکن است ارتباط این سه داستان برای خوانندگان روشن نباشد، اما هر چه به پایان کتاب نزدیک شویم متوجه خواهیم شد نویسنده میان داستان‌ها به‌طرزی هنرمندانه ارتباط برقرار کرده است.

درباره‌ی کتاب مرشد و مارگاریتا

داستان‌های این رمان در دو زمان تاریخی متفاوت اتفاق افتاده‌اند: یکی در زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری در زمان حکومت استالین در مسکو.

داستان اول در یکی از پارک‌های مسکو شروع می‌شود. جایی که دو نفر به نام‌های برلیوز، نویسنده‌ای مشهور و سردبیر یکی از مجله‌های ادبی پایتخت، و بزدومنی، شاعری جوان، با یکدیگر قدم می‌زنند و درمورد شعری ضد‌مذهبی و وجود یا عدم‌ وجود خدا و عیسی مسیح صحبت می‌کنند. برلیوز باور دارد که مسیح هرگز وجود نداشته و همۀ آنچه در مورد او می‌گویند افسانه‌ای بیش نیست.

در این هنگام غریبه‌ای به نام ولند به‌عنوان یک پروفسور خارجی وارد داستان می‌شود که در واقع همان ابلیس در یک جسم انسانی است. ولند مرگ سردبیر را به‌طور دقیق پیش‌گویی می‌کند که خیلی زود به واقعیت می‌پیوندد. تحت تأثیر این پیش‌گویی شاعر جوان تمام باورهایش متزلزل و در بیمارستان روانی بستری می‌شود. و این اتفاق، شروع حوادث عجیبی است که در مسکو اتفاق می‌افتد.

داستان دوم در زمان فرمانروایی پونتیوس پلاطس، در اورشیلم رخ می‌دهد. یسوعا ناصری یک زندانی است که محکوم به اعدام شده و پونتیوس پلاطس باید حکم او را تأیید کند. او آشفتگی‌های ذهنی شدیدی دارد و احساس وابستگی به یسوعا باعث تردید او در اجرای این حکم می‌شود، اما در نهایت به خاطر علاقه و تمایلش به قدرت از اعدام یسوعا جلوگیری نمی‌کند.

داستان سوم مربوط به شخصیت مرشد است که معشوقه‌ای به نام مارگاریتا دارد. مارگاریتا به خاطر عشقی که نسبت به مرشد داشت شوهرش را ترک می‌کند و به کمک شیطان که ولند نام دارد به وصال هم می‌رسند و در پایان داستان، مرشد و مارگاریتا همراه هم از این جهان عبور می‌کنند و به جهان ابدی وارد می‌شوند.

این رمان در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. در این سبک ادبی با این که از عناصر تخیلی و غیرطبیعی استفاده شده اما تمامی رویدادها باورپذیر و واقعی به نظر می‌رسند.

برای درک بهتر این کتاب لازم است از زندگی عیسی مسیح نیز اطلاعات کافی داشته باشید و اگر کتابی در این باره نخوانده‌اید می‌توانید با جستجو در اینترنت خلاصه‌ای از زندگی عیسی مسیح را مطالعه کنید تا درک و فهم این کتاب برای شما آسان‎تر شود.

این رمان تحت تأثیر کتاب فاوستِ گوته نوشته شده است.

بخشی از کتاب مرشد و مارگاریتا

«سؤالی که ناراحتم کرده این است که اگر خدا نباشد چه کسی حاکم بر سرنوشت انسان است و به جهان نظم می‌دهد؟ بزدومنی با عصبانیت در پاسخ به این سؤال کاملاً بی‌معنی گفت: انسان خودش بر سرنوشت خودش حاکم است.خارجی به آرامی جواب داد: ببخشید ولی برای آنکه بتوان حاکم بود باید حداقل برای دوره‌ی معقولی از آینده، برنامۀ دقیقی در دست داشت. پس جسارتاً می‌پرسم که انسان چطور می‌تواند بر سرنوشت خود حاکم باشد در حالی که نه تنها قادر به تدوین برنامه‌ای برای مدتی به کوتاهی مثلاً هزار سال نیست بلکه حتی قدرت پیش‌بینی سرنوشت فردای خود را هم ندارد؟ در اینجا خارجی به برلیوز رو کرد و گفت: مثلاً تصور کنید قرار می‌شد شما به زندگی خود و دیگران نظم بدهید و داشتید کم کم به این کار علاقه‌مند می‌شدید که ناگهان شما… او… دچار سکتۀ خفیفی می‎شد. در این جا خارجی از ته دل خندید، مثل این که موضوع سکتۀ قلبی برایش جالب بود. «بله، سکته قلبی» خارجی این عبارات را با صدای بلند تکرار می‌کرد و مثل گربه‌ای می‌خندید:« و این، پایان کار شما به‌عنوان یک ناظم خواهد بود. دیگر سرنوشت هیچ کس جز خودتان برایتان اهمیت نخواهد داشت.

پایان قضیه یک تراژدی است: مردی که گمان می‌کرد نقشی تعیین کننده دارد یکباره به جسدی بی‌حرکت در یک جعبه‌ی چوبی تبدیل می‌شود و دیگران هم که او را از آن پس بی‌فایده می‌پندارند، می‌سوزانندش»[1]

نظر منتقدان

منتقدان مرشد و مارگاریتا بر این باورند که این کتاب بیان‌کننده‌ی زندگی‌نامه‌ی خود نویسنده است و این مطلب در تشریح زندگی مردم مسکو و فشار‌های وارد شده بر مرشد آشکار است که  مشکلات و اوضاع نابسامان جامعۀ آن روزها را بیان می‌کند. همچنین منتقدان، این کتاب را جزءِ درخشان‌ترین آثار ادبی روسیه می‌دانند.

مرشد و مارگاریتا در فهرست 1001 کتابی قرار گرفته است که قبل از مرگ باید خواند. پس اگر شما هم به سبک رئالیسم جادویی علاقه‌مند هستید از خواندن این کتاب بسیار لذت خواهید برد.

ترجمه‌های کتاب مرشد و مارگاریتا

کتاب مرشد و مارگاریتا مانند دیگر آثار ادبی برجسته چندین بار در ایران ترجمه شده است. اولین و معروف‌ترین ترجمه‌ی آن متعلق به عباس میلانی (نشر نو)، پژوهشگر و نویسنده‌ی ایرانی است. افراد دیگری نیز از جمله بهمن فرزانه (انتشارات امیرکبیر)، سوفیا جهان (انتشارات شیرمحمدی) و پرویز شهدی (انتشارات مجید) این کتاب را ترجمه کرده‌اند.

مرشد و مارگاریتا در سینما

این رمان همچنین در سینما بسیار مورد توجه کارگردانان قرار گرفته است و اولین بار در سال 1972 الکساندر پتروویچ فیلم مرشد و مارگاریتا را به سبک فانتری و با اقتباس از همین کتاب تولید کرده است. نسخه‌ی دیگر آن در سال 1994 به دست یوری کارا ساخته شد، اما این فیلم تا سال 2011 منتشر نشد و فقط در روسیه به شکل خصوصی انتشار یافت.

آثار دیگر بولگاکف

او در طول زندگی خود هفت رمان و بیش از ده نمایش‌نامه منتشر کرده است. از آثار او می‌توان به برف سیاه، دل سنگ، مرفین، تخم مرغ‌های شوم اشاره کرد که در ایران به زبان فارسی ترجمه شده‌اند.

جوانی میخائیل بولگاکف

درباره‌ی میخائیل بولگاکف

میخائیل بولگاکف ‎نویسنده‌ی مرشد‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎ و مارگاریتا‎، نمایش‌نامه‌نویس و پزشک روسی درنیمه‌ی اول قرن بیستم در اوکراین متولد شد. پدر و مادرش هر دو فرهنگی بودند. پدرش استاد آکادمی علوم الهی و مادرش دبیر دبیرستان بود. بعد از تولد او مادرش کار خود را کنار گذاشت و عمده‌ی وقت خود را به تربیت کودکانش اختصاص داد. او فرزند بزرگ خانواده بود و 6 خواهر و برادر کوچک‎تر از خودش داشت.

بولگاکف در دانشگاه کیف پزشکی خوانده است و پس از پایان تحصیلات در سن 25 سالگی در جریان جنگ جهانی اول برای خدمت سربازی به یکی از روستاها فرستاده شد. سختی این دوران و نوشتن خاطرات روزانه علاقه‌ی او را به نویسندگی افزایش داد. او در این دوران کتابی به نام یادداشت‌های پزشک جوان روستا را به چاپ رساند. او در نهایت از حرفه‌ی پزشکی جدا شد و در سال 1921 فعالیت ادبی را آغاز کرد و به نویسندگی پرداخت. سرانجام کیف را ترک کرد و عازم مسکو شد و به یکی از نویسندگان مشهور و موفق در روسیه تبدیل شد.

دوران نویسندگی او اگرچه کمتر از بیست سال طول کشید اما بسیار ارزشمند و قابل‌توجه است. بیشتر آثار او بیان‌کننده‌ی شرایط سیاسی، خفقان حاکم بر جامعه و نکوهش دیکتاتوری آن دوران است و به همین دلیل دولت شوروی بسیاری از آثار او را ممنوع کرده بود.

بولگاکف در سال 1928 نوشتن این رمان را شروع کرد، اما دوسال بعد دست ‌نوشته‌های خود را آتش زد و از نوشتن آن صرف نظر کرد. پس از مدتی دوباره کار را بر روی این رمان آغاز کرد و تا روزهای آخر عمر خود این کار را ادامه داد. او 12 سال از عمر خود را صرف نوشتن این کتاب کرد. در این دوران بولگاکف درگیر بیماری بود و با دردهای جسمی و روحی دست و پنجه نرم می‌کرد، به همین خاطر کار بر روی نسخه چهارم را به کمک همسرش تا چهار هفته قبل از مرگش ادامه داد. سرانجام او در سن 48 سالگی بر اثر بیماری کبدی درگذشت و در قبرستان نوودویچیه در مسکو به خاک سپرده شد.

سرانجام همسر بولگاکف مرشد و مارگاریتا را در سال 1941 به پایان رساند، اما به دلیل شرایط سیاسی و فرهنگی در روسیه منتشر نشد. بیست و هفت سال بعد از مرگ بولگاکف نسخه‌ای سانسور شده از کتاب منتشر شد که بسیار مورد استقبال مخاطبان در سراسر جهان قرار گرفت، به حدی که مردم حاضر بودند برای خرید آن چند برابر قیمت کتاب را بپردازند.

بولگاکف در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد. بسیاری همسر سوم او، یلنا شیلوفسکی، را منبع الهام شخصیت مارگاریتا در کتاب مرشد و مارگاریتا می‌دانند.


[1] بولگاکف، میخائیل، مرشد و مارگاریتا، ترجمه‌ی عباس میلانی، تهران، فرهنگ نشر نو، 1388، صفحه‌ی 11

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

داستان های این رمان در دو زمان تاریخی متفاوت اتفاق افتاده اند: یکی در زمان عیسی مسیح در اورشلیم و دیگری در زمان حکومت استالین در مسکو. این رمان در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. در این سبک ادبی با این که از عناصر تخیلی و غیرطبیعی استفاده شده اما تمامی رویدادها باورپذیر و واقعی به نظر می رسند.

مطالب پیشنهادی

ننگ بر نژادپرستی و نژادپرستان

ننگ بر نژادپرستی و نژادپرستان

ویلیام فاکنر: مروری بر زندگی و آثار

روانکاوی یک فیلسوف

روانکاوی یک فیلسوف

مروری بر کتاب وقتی نیچه گریست نوشته‌ی اروین د. یالوم

صید الماس از پشت کوه‌های مجارستان

صید الماس از پشت کوه‌های مجارستان

مرور کتاب چند مقاله درباره موسیقی محلی اثر بلا بارتوک

کتاب های پیشنهادی