بودن یا نبودنِ تو

معرفی کتاب دهان‌های گشاد نوشته‌ی محمد زفزاف

پدرام عسکری

شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳

(20 نفر) 5.0

محمد زفزاف Mohammad Zafzaf

مَثل دهان‌های گشاد محمد زفزاف مَثل آن شعر فرخی است که همچون حلّه‌ای بر دل‌و‌جان می‌نشیند، لطیف و شاعرانه. کلام زفزاف موجز و استثنایی است و شاید یادواره‌ای هراس‌بر‌انگیز و ژرف از تنهایی و هراس آن‌دست از ابنای بشر باشد که در برابر سیاهی قد علم می‌کنند و دست به طنازی تلخ‌کامانه می‌زنند. آنان‌که نمی‌خواهند تحت فشار سیاهی، اجبار و زور باشند و فاصله‌های میان خود و اختناق تلاش می‌کنند که بسازند. آنان که به دهان بودن می‌خواهند که اکتفا نکنند و فاعلانه تصمیم می‌گیرند تا در جایی و آنی کاری را انجام دهند که حسرتی نه بر دل خود داشته باشند و نه شرمندگی‌ای در برابر دیگران.

بودن یا نبودنِ تو

برای نوشتن مرور یک کتاب، نباید آن‌چنان عمیق وارد احساسات شخصی شد. اما دهان‌های گشاد در بین کتاب‌هایی که می‌خوانیم، یا قرار است بخوانیم، وضعیت دیگری دارد. این مراکشی ناشناخته برای ما ایرانیان دست به نقطه‌ی حساسی از زیست ما آدم‌ها می‌گذارد: تنهایی. با دهان‌های گشاد شاید گریه کنیم. ابتدا گمانم این بود که مقرر است زهرخنده‌های بسیاری را با آن تجربه کنیم اما محمد زفزاف تدبیر دیگری اندیشیده بود برای ما خوانندگان. مراکشیِ باهوش در لفافِ خنده‌وشوخی اقدام به نیش‌‌زنی‌های بی‌رحمانه‌ای می‌کند. او به ما یادآوری می‌کند که:

“بودن یا نبودنِ تو مسئله‌ای است که برای هیچ‌کس اهمیت ندارد، غیر از خودت. هر آدمی فقط به خودش اهمیت می‌دهد و فقط چیزی را که خود در سر می‌پروراند دوست دارد، حتی اگر باور داشته باشد دیگران به او اهمیت می‌دهند.”

می‌بینید؟ زفزاف قرار نیست خیلی ما را راحت و آسوده رها کند. او آنات خاصی از زندگی را به ما یادآور می‌شود. شاید نباید فقط افکار راوی دهان‌های گشاد را غمگنانه به خود بگیریم و در غم بی‌کسی و تنهایی خود غوطه‌ور و غرق شویم. صحبت زفزاف احتمالاً چیز دیگری است. او از تقابل با اختناق صحبت می‌کند. تنهایی راوی و پسرک قصه‌ی او آن شکل از تنهایی آرنتی است که “تنهایی منفی” خطاب می‌شود. زفزاف از فرسنگ‌های فاصله میان جهان پسرک و مادرش سخن می‌گوید. از تنهایی‌ای که بر هر دوی آن‌ها چیره شده اما مادر بیچاره نمی‌تواند، یا شاید نمی‌خواهد، که به‌خوبی با آن انطباق یابد. دهان‌های گشاد پایش را در سخن‌وری از تنهایی آدمی و ایستادگی در برابر سیاهی و اختناق فراتر از مرز‌های مراکش می‌گذارد و جانی تازه به پیکر درماندگان می‌دهد. زفزاف از بافتی سنتی در جامعه‌ای به‌شدت سنتی حرف می‌زند و پسرک قصه‌اش الحق و الانصاف راوی خوبی برای شرح این هدف است.

احتمالاً احساس عجیبی را پس‌از خواندن دهان‌های گشاد تجربه کنید. احساسی از منگی درمورد پسرک و نویسنده‌ای که در طی کتاب دوست‌دخترش با او صحبت می‌کند. حتی شاید مادر پسرک هم برایتان پیچیدگی‌هایی داشته باشد. ایجاز زفزاف به‌هر‌حال کار خودش را می‌کند. مراکشیِ باهوش مراکشش را به‌خوبی به دیگران معرفی می‌کند.

مراکشیِ باهوش

محمد زفزاف متولد 1945 است. پدرش را در پنج‌سالگی از دست داد و همین شروع کودکی‌ای سخت بود. در رشته‌ی فلسفه تحصیل کرد و  سپس معلم عربی شد. در کازابلانکا، زندگی‌اش را بر مدار نویسندگی چید و فعالیت ادبی‌اش را رسماً در دهه‌ی 1960 آغاز کرد. ابتدا شعر سرود اما سپس به داستان کوتاه و رمان روی آورد. دهان‌های گشاد را زفزاف در 199۸ نوشت. او را “داستایوسکی مراکشی” لقب داده‌اند.

ترجمه

از سرمد اغوالی قبل‌تر ترجمه‌ی در بیروت دریایی نیست نوشته‌ی غادة السمان در نشر نگاه منتشر شده است و این دومین ترجمه‌ی اوست که به دست خوانندگان می‌رسد.

دیدگاه ها

کاربر مهمان ۱۴۰۳/۰۵/۱۸

خیلی خوب بود.

کاربر مهمان ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

کتاب به‌شدت خوبیه!

کاربر مهمان ۱۴۰۳/۰۷/۰۵

خیلی خوب بود.

مطالب پیشنهادی

مرگ تدریجی معصومیت

مرگ تدریجی معصومیت

مروری بر کتاب ناتور دشت (ناطور دشت) نوشته‌ی جی. دی. سلینجر

من از مخلوق خویش ترسیدم

من از مخلوق خویش ترسیدم

معرفی کتاب حدیث شطرنج و آخرین روزهای سیسرو نوشته‌ی اشتفان سوایگ

از انزوا رها

از انزوا رها

مروری بر کتاب کیم جی‌یونگ متولد 1982 نوشته‌ی چو نام‌جو و مصاحبه با فروزان صاعدی مترجم کتاب

کتاب های پیشنهادی