«هرگز دو چهرهات را از دست نخواهی داد.»
بخشی از کتاب «هویت» اثر میلان کوندرا
نویسنده مهماندوشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۷

- آری، من میتوانم دو چهره داشته باشم، اما نمیتوانم در آن واحد هر دو را داشته باشم. در برابر تو چهرهای دارم که شوخ است. زمانی که در دفتر کارم هستم، چهرهای جدی دارم. من پرونده اشخاصی را که در جستوجوی کار نزد من میآیند رسیدگی میکنم؛ آنان را باید برای کاری توصیه کنم یا نظر منفی بدهم. در میان آنان کسانی هستند که وضع خود را، با زبانی بهغایت مدرن، با همه تعابیر قالبی، با اصطلاحات حرفهای و با تمامی خوشبینی الزامی، در نامههایشان بیان میکنند. برای نفرت داشتن از این مراجعان نه نیازی به سخن گفتن با آنان دارم و نه نیازی به دیدنشان. اما میدانم که آناناند که به خوبی و با جدیت و حرارت زیاد کار خواهند کرد. و سپس، کسانی هستند که، مسلما در موقع و وضعی دیگر، خود را وقف فلسفه، تاریخ هنر یا آموزش زبان فرانسه میکردند، اما امروز، چون امکان بهتری وجود ندارد، تقریبا از سر نومیدی، جویای کار در نزد ما هستند. من میدانم که آنان کاری را که درخواست میکنند در نهان خوار میشمارند و، بنابراین، برادران مناند. و من باید در این میان قاطعانه تصمیم بگیرم.
- و چگونه تصمیم میگیری؟
- یک بار آن کسی را که به نظرم دلنشین میآید توصیه میکنم، یکبار آن کسی را که خوب کار خواهد کرد. نیمی از اوقات، همچون خائن نسبت به موسسهام عمل میکنم، و نیمی از اوقات همچون خائن نسبت به خودم. من خائن مضاعف هستم. و این حالت خیانت مضاعف را نه ناکامی که کاری برجسته میانگارم. تا کجا قادر خواهم بود که دو چهرهام را همچنان حفظ کنم؟ این کاری توانفرساست، روزی خواهد رسید که تنها یک چهره خواهم داشت. البته بدترین آن دو را، یعنی چهره جدی، چهره رضایتآمیز را. آیا باز هم مرا دوست خواهی داشت؟
ژان مارک میگوید: «هرگز دو چهرهات را از دست نخواهی داد.»