افول سلطنت خشم و خون

مروری بر رمان پدرخوانده نوشته‌ی ماریو پوزو

گروه مترجمان

سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲

(4 نفر) 5.0

ماریو پوزو و فرانسیس فورد کوپولا
فرانسیس فورد کوپولا، کارگردان فیلم پدرخوانده (سمت راست) و ماریو پوزو، نویسنده رمان پدرخوانده (سمت چپ)

«وقتی تیراندازی و قتل‌های زنجیره‌ای به پایان رسید، با این سوال روبه‌رو می‌شوید که شما برای محافظت از خانواده‌ی خود تا چه حد می‌توانید پیش بروید؟»

پدرخوانده[1] شاهکار جهانی ماریو پوزو[2] و بی‌شک میراثی الهام‌بخش است که در چهل سال گذشته بر فرهنگِ عامه‌پسندِ سینما و ادبیات تسلط داشته است. سه‌گانه‌ای بر اساس این کتاب ساخته شده که دو قسمت اول آن بی‌نظیر است، اما برای توصیف کتابی که این ایده برای اولین بار در آن متولد شده، هیچ نقص و کمبودی وجود ندارد.

تصویری از دون کورلئونه[3] را در نیویورک سال 1946 تصور کنید: مردِ خانواده، سخاوتمند، معقول، از اوباش بی‌رحم سیسیلی و ارباب سرسخت کوزا نوسترا[4]. روزهای پیرمرد اما به شماره افتاده و آینده‌ی امپراتوری‌اش _که در زندگی طولانی و پرفراز‌ونشیب خود بر روی عرق و خون و ماسه ساخته بود_ اکنون در دستان فرزندانش قرار دارد: سانتینوی[5] خشمگین، سرسخت، آرمان‌گرا و زودجوش؛ فردو[6] که جوانی ناپخته، بی‌تجربه، بی‌ثبات و ضعیف است و تام[7] پسرخوانده‌‌ی آلمانی_ایرلندی دون‌ که علی‌رغم عشق بی‌اندازه‌اش به او، هنوز ارزش خود را ثابت نکرده است. کانی[8] هم هست، بی‌هدف و خشن؛ دختری که به‌تازگی به یک ازدواج اجباری تن داده است. و در پایان مایکل[9] جوان‌ترین کورلئونه است که پیروی از سنت خانوادگی را نمی‌پذیرد. بحث و جدل بخشی از ذات اوست. او در جنگ جهانی دوم به‌عنوان یک یانک[10] معمولی می‌جنگد و سرانجام با دختر یک کشیش آمریکایی نامزد می‌کند.

اما وقتی شرایط پدرش بدتر می‌شود و تنش‌های قدیمی میان پنج خانواده‌ی بزرگ مافیایی نیویورک شدت پیدا می‌کند، مایکل علی‌رغم مقاومت اولیه‌اش نهایتاً با غریزه‌ی سیسیلی غرورآمیزش موافقت می‌کند و درگیر خیانت، اختلالات روانی، قتل و یک عملیات مواد مخدر با حکم اعدام می‌شود و سقوط می‌کند. قلبِ مردِ خوب سرد می‌شود؛ غوطه‌ور در مردابِ انتقام. ارزش‌های خانوادگی به سطحی جدید و صراحتاً مضحک می‌رسد. سطوح تصورناپذیری از خشونت گروهی و قتل‌های بی‌معنا در روایت تقریباً موزیکال و تکان‌دهنده‌ی پوزو ترسیم می‌شوند و خواننده می‌تواند طعم تلخ لیموی سیسیلی‌ را در یک عصر غبارآلود ایتالیایی بچشد.

پدرخوانده کتابی قدرتمند و درخشان است. شخصیت‌هایی که در نگاه اول بسیار سخت‌گیر و تندخو جلوه می‌کنند، در حقیقت به طرزی احمقانه یا حداقل تحت تأثیر حرص و جاه‌طلبی تشنه‌ی خون هستند. با این وجود آن‌ها از این‌که نشان‌گر جهانی غمگین و افسرده‌اند، رنج می‌برند و در این بین هیچ‌کس به اندازه‌ی قهرمان داستان، مایکل، غمگین و دردمند نیست.  

به نظر می‌رسد قهرمانی و ناامیدی مایکل برای فرار از "هنجار اجباری" سیسیلی در ابتدای رمان چنان با ظرافت در طول داستان تغییر می‌کند که تبدّل مایکل از خوب به بد تقریباً بدون مشکل رقم می‌خورد. و بعد وقتی تیراندازی و قتل‌های زنجیره‌ای به پایان رسید، با این سوال روبه‌رو می‌شوید که شما برای محافظت از خانواده‌ی خود تا چه حد می‌توانید پیش بروید؟ البته هیچ چیز شخصی نیست، فقط تجارت!

شباهت‌های زیادی میان مایکل کورلئونه و الکساندر پورتنوی[11] وجود دارد. هر دو از ورود به تجارب پدرشان اجتناب می‌کنند و عاشق یک دختر سفیدپوست پروتستان[12] آنگلوساکسون[13] می‌شوند. البته تفاوت‌هایی نیز وجود دارد؛ پدر الکساندر پورتنوی وقتی ناامید می‌شود، گوارشش مختل می‌شود و پدر مایکل کورلئونه آدم می‌کُشد!

پدرخوانده به بلوغ رسیدن مایکل کورلئونه در دنیایی است که فیلیپ راث[14] هرگز از وجودش خبر نداشت. این دنیای مافیا در آمریکاست و منطق داستانی آن به اندازه‌ای واقعی است که به نظر می‌رسد _حداقل طبق شنیده‌ها _ماریو پوزو سوژه‌ی خود را به‌خوبی می‌‌شناخته است. اگر فیلیپ راث یک مادر یهودی خلق کرده است که حقیقتاً می‌تواند قلب شما را به درد بیاورد، ماریو پوزو یک پدرسالارِ سیسیلی آفریده که هر بار که در خیابان ملبوری[15] قدم می‌زنید، شما را به لرزه درمی‌آورد.

راث با دقت به جزئیات دراماتیک در پی القای حس لذت‌جویی است و پوزو از همین امکان در راستای کارکردهای جنایی بهره می‌گیرد. با این حال پدرخوانده به اندازه‌ی شکایت پورتنوی[16] هنرمندانه نوشته نشده است و علاوه بر آن به طنز آثار راث هم نزدیک نمی‌شود. پدرخوانده داستان بسیار گیرایی دارد؛ یک آغاز سیسیلی‌ای با نگارشی متناسب در ژانر حقیقت، مبدل[17]و تحریف‌شده‌ی تخیلی. مطمئنم هر روز خانواده‌ی پورتنوی و کورلئونه در اوج پرفروشی سهیم خواهند بود (هر دو پرفروش هستند)؛ به همان راحتی که یهودیان و ایتالیایی‌ها لذت سالامی را با هم به اشتراک می‌گذارند.

پیرنگ اصلی پدرخوانده گزارش ظهور و سقوط امپراتوری کورلئونه است که از جانب شخصِ دون ویتو کورلئونه اداره می‌شود. پوزو ترفندی ماهرانه به کار می‌گیرد. او دون ویتو را به شخصیتی دلسوز و نسبتاً جذاب تبدیل می‌کند که بخشی از او روشن و بخش دیگرش تاریک است. پوزو بدون آن‌که سعی کند گناهان دون ویتو را جذاب یا قابل قبول نشان دهد، او را باورپذیر و مهمتر از آن قابل درک خلق می‌کند.

شخصیت‌های مکمل داستان پسرانِ پدرخوانده با نام‌های سانتینو، فردریکو و مایکل هستند. تام هاگن مشاور ایرلندی-آلمانیِ دون وارد داستان شده و از آن خارج می‌شود و جانی فونتان[18] که خواننده‌ای بدصدا است، بعد از یک ازدواج فاجعه‌بار در عرصه‌ی شوبیز[19] در زندگی حرفه‌‌ای شکست می‌خورد و بعد از ایفای نقشی دراماتیک در فیلمی درباره‌ی سربازان در حرفه‌‌ی بازیگری مطرح می‌شود. (اگر عدالتی وجود داشته باشد، فرانک سیناترا مستحق بخشی از امتیاز نیمی از رمان‌های منتشرشده در چند سال اخیر است.)

«پدرخوانده داستان بسیار گیرایی دارد؛ یک آغاز سیسیلی‌ای با نگارشی متناسب در ژانر حقیقت، مبدل و تحریف‌شده‌ی تخیلی.»

داستان حول محور درگیری خشونت‌آمیز گروه‌های خیابانی می‌چرخد و آن‌ها پیوسته یکدیگر را می‌کشند. تا آنجا که من به یاد دارم، تنها دو بی‌گناه در سراسر کتاب کشته می‌شوند که یکی از آنها یک اسب است؛ مطمئناً یک اسب باشکوه. وقایع کتاب از آدم‌ربایی یک گروه تبهکار در منهتن تا نشستن آپالاشی[20] و یک قتل در پارک‌وی ایالت جنوبی[21] سرعت روایت را تضمین می‌کنند. قدرتِ روایتِ عمیق نویسنده از بررسی ذهن مافیا ناشی می‌شود؛ تعهد به نوعی خاص از حرفه‌گرایی و اعتقاد به این‌که عدالتِ خیابانی منصفانه‌تر و راستین‌تر از عدالتی است که در دادگاه‌ها اجرا می‌شود.

پدرخوانده زمانی ضعیف‌ می‌شود که پوزو به دنبال ترسیم صحنه‌های دراماتیکی است که پیرنگ و شخصیت‌هایش را پیش نمی‌برند. بدیهی است که تصویرها تا حدی و یا تماماً بر اساس واقعیت هستند و او نتوانسته در برابر اضافه کردن آن‌ها به داستان مقاومت کند. برخی از صحنه‌های عجیب هالیوود و لاس‌وگاس حکایت‌های کوچک شگفت‌انگیزی هستند که دور نگه داشتن آن‌ها از داستان پدرخوانده قدرت و اراده‌ی بسیاری می‌طلبد، اما پوزو تسلیم شده است. او همچنین تسلیم صحنه‌ای شد که عبارت ابداعی دون ویتو در آن بعدها به اندازه‌ی پرده آهنین[22] چرچیل[23] معروف شد. ویتو کورلئونه در جلسه‌‌ی بزرگش با مافیوزو[24] می‌گوید: «ما دنیایمان را برای خودمان مدیریت خواهیم کرد، زیرا این دنیای ماست، کوزا نوسترا.»


منابع: گاردین و نیویورک تایمز


مترجم: نگار فیروزخرمی


[1]- The Godfather

[2]- Mario Puzo

[3]- Don Corleone

[4]- Cosa Nostra

[5]- Santino

[6]- Fredo

[7]- Tom

[8]- Connie

[9]- Michael

[10]- Yank. اصطلاح یانکی و شکل قراردادی آن یانک چندین معانی مرتبط با هم دارند که همگی به افرادی از ایالات متحده اشاره می‌کنند.

[11]- Alexander Portnoy. شخصیت اصلی رمان شکایت پورتنوی نوشته‌ی فیلیپ راث که در سال 1969 منتشر شده است.

[12]- Protestant. پروتستانتیسم شاخه‌ای از مسیحیت است که از اصول  پروتستان پیروی می‌کند؛ جنبشی که در قرن شانزدهم و به دنبال اصلاح کلیسای کاتولیک در برابر آنچه پیروان آن اشتباه، سوءاستفاده‌ و اختلافات درون کلیسا می‌دانستند، آغاز شد. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[13]- Anglo-Saxon. آنگلوساکسون‌ها گروهی فرهنگی در انگلستان قرون وسطی بودند. آن‌ها منشأ خود را در مهاجرانی که در قرن پنجم از سرزمین اصلی اروپا به بریتانیا آمدند، ردیابی می‌کردند. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[14]- Philip Roth

[15]- Mulberry Street

[16]- Portnoy's Complaint

[17]- تغییر ظاهر برای پنهان کردن هویت.

[18]- Johnny Fontane

[19]- Show-biz. کوتاه‌شده‌ی بیزینس نمایشی.

[20]- Appalachian-type

[21]- Southern State Parkway

[22]- Iron Curtain

[23]- Churchill

[24]- Mafioso

دیدگاه ها

حسن ۱۴۰۲/۰۵/۰۶

ممنونم. بهره بردم.

مطالب پیشنهادی

وقتی باد برمی‌خیزد

وقتی باد برمی‌خیزد

معرفی کتاب باد ویرانگر نوشته‌ی سلوا آلمادا

راز ناگفته‌ی پشت نقاب‌ها

راز ناگفته‌ی پشت نقاب‌ها

مروری بر کتاب صورتک‌ها نوشته‌ی فومیکو انچی

کتاب‌هایی برای طرفداران سریال وراثت

کتاب‌هایی برای طرفداران سریال وراثت

اگر از طرفداران سریال وراثت هستید، این لیست خواندنی برای شماست؛ مملوء از کتاب غیرداستانی و جنجالی

کتاب های پیشنهادی