«یعنی مِهرم حلال، جانم آزاد!»

بخشی از کتاب «آداب دنیا» اثر یعقوب یادعلی

نویسنده مهمان

یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷

آداب دنیا یعقوب یادعلی

سرگرد دوستی داشت خودش را می‌کشت. به قول رامین تدارک دیده بود توپ: چند جور غذای محلی و یک سفره پُرآب‌و‌رنگ. وقتی رامین گفته بود چرا این همه تدارک، دوستی با آن شکم قلنبیده و لپ‌های گوشتالو، خندیده بود و سبیل‌های پت و پهنش کش آمده بود؛ «مگر چند سال یک‌بار این رفیق شفیق ما گذرش این طرف‌ها می‌افتد؟»

سرِ گپ‌و‌گفت‌شان باز شده بود و از خاطره‌های دانشکده‌ی افسری تعریف می‌کردند و چیزهایی که پروانه می‌فهمید، نه حوصله داشت بفهمد. حواس پروا به نقش‌و‌نگار گبه‌ها و جاجیم‌ها بود که آویزان دیوار و روی زمین بود و یک تفنگ خوشگل میخ‌شده به دیوار که دوستی می‌گفت پدربزرگش از یک آلمانی خریده به قیمت دو تا گبه.

سر شام دوستی گفت «شنیدم یک کاری کردی عذرت را بخواهند.» بعد چشمک زد. «خیلی زرنگی! از شلوغی‌ها در رفتی، ها؟»

رامین لیوان دوغ محلی را تا ته سر کشید؛ «خیلی وقت بود خودم دنبال بازخرید بودم. ربطی به الان ندارد.»

پروا پرسید «بازخرید یعنی چی؟»

دوستی آمد تو صورت پروا و لقمه‌ی توی دهانش را قورت داد: «یعنی مِهرم حلال، جانم آزاد!»

دلشوره افتاد به جان پروا از چیزی که شنید. تازه داشت می‌فهمید چرا وقتی خواسته بود برود کلانتری، رامین گفته بود «من خودم یک پا کلانتری‌ام. درستش می‌کنیم.»

بعد از شام رامین و دوستی رفتند توی یک اتاق دیگر و زن و دختر دوستی آمدند تا او تنها نباشد. زن دوستی فکر می‌کرد زن و شوهرند. گفت «چرا بچه‌دار نمی‌شوید؟ چند سال است عروسی کرده‌اید؟»

پروا نمی‌دانست چه بگوید. گفت «من از بچه شانس نداشتم.»


یعقوب یادعلی، آداب دنیا، چاپ ششم ، نشر چشمه

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر چشمه.

مطالب پیشنهادی

در ستایش آزادی

در ستایش آزادی

مروری بر کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان نوشته‌ی بهروز بوچانی

دستم را بگیر و گذشته‌ات را به طوفان بسپار

دستم را بگیر و گذشته‌ات را به طوفان بسپار

مروری بر کتاب بچه‌های عجیب و غریب یتیم‌خانه‌ی خانم پرگرین نوشته‌ی رنسام ریگز

قلم به مثابه سلاحی که می‌کشد

قلم به مثابه سلاحی که می‌کشد

مروری بر کتاب «البته که عصبانی هستم» نوشته‌ی دوبراکا اوگرشیچ

کتاب های پیشنهادی