«روان، برادر، خطر.»

بخشی از کتاب «عقاید یک دلقک» اثر هاینریش بل

نویسنده مهمان

جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷

عقاید یک دلقک

گفتم: «موضوع خیلی مهمی است.»

پرسید: «خب مرگ کسی را می‌خواهید بدهید.»

گفتم: «نه، اما تقریبا در همین حدود.»

گفت: «آیا کسی تصادف سختی کرده است.»

گفتم: «نه، یک جراحت درونی است.»

با صدایی که حالا قدری ملایم‌تر شده بود، گفت: «که این‌طور، یک خونریزی داخلی بوده است؟»

گفتم: «نه، یک جراحت و زخم روحی است، موضوعی کاملا روحی.»

ظاهرا کلمه‌ی «روحی» برای او کاملا غریبه بود، زیرا سکوت سختی کرد.

گفتم: «خدای من، انسان از جسم و روح تشکیل شده است.» به‌نظر می‌رسید غرولندش بیان‌کننده‌ی تردید او نسبت به این ادعای من بود، در فاصله‌ی دو پکی که به پیپش زد، زمزمه‌کنان گفت: «آگوستین – بوناونتورا – کوزانوس – همه به راه اشتباه می‌روند.»

با سماجت گفتم: «روان، لطفا هر وقت آقای شنیر غذایشان را صرف کردند به ایشان اطلاع دهید که روان برادرشان در خطر است و لطف کنند در اولین فرصت به من تلفن بزنند.»

او با لحنی سرد گفت: «روان، برادر، خطر.» آنقدر این لغات را بی‌تفاوت و سرد ادا کرد که گویی حرف از آشغال، کثافت و نجاست می‌زند. به‌نظرم خیلی مضحک می‌رسید: آنجا کشیش‌‌های آینده را تعلیم می‌دادند و من انتظار داشتم که او حداقل یک بار لغتِ روان‌ به گوشش خورده باشد. گفتم: «موضوع، خیلی خیلی مهم و حیاتی است.»

تنها صدای هوم، هوم آن مرد را شنیدم، گویی وقتی مسئله‌ای به روح و روان ارتباط پیدا می‌کند، نمی‌تواند به هیچ وجه مهم و حیاتی باشد.

گفت: «من پیغام شما را به  ایشان می‌دهم، اما بگویید ببینم، موضوع شاگردان چه بود؟»

گفتم: «هیچ، هیچی، اصلا مسئله هیچ ارتباطی با شاگردان ندارد. من از آن کلمه فقط برای هجی کردن اسمم استفاده کردم.»

گفت: «جدا شما تصور می‌کنید که دانشجویان اینجا هنوز هجی کردن را یاد می‌گیرند؟» او چنان سرزنده و سرحال شده بود که به‌نظر می‌رسید موضوع موردنظرش را برای بحث پیدا کرده باشد. فریاد زد: «این شیوه‌ی آموزش امروزه خیلی ساده و پیش‌پاافتاده است.»

گفتم: «طبیعی است. حرف شما درست است، در مدرسه می‌بایستی به جای به کار بردن چنین روش‌های ابتدایی آموزش، دانش‌آموزان را بیشتر کتک زد.»

از شدت هیجان فریاد زد: «بله، دقیقا همین‌طور است.» گفتم: «به‌ویژه معلم‌ها را باید خیلی خوب تنبیه کرد، یادتان می‌ماند که پیغام مرا به برادرم بدهید؟»

گفت: «بله، یادداشت کرده‌ام. یک موضوع روانی خیلی مهم، مسئله مربوط به شاگردان. گوش کنید دوست جوان من، اجازه دارم به‌عنوان یک فرد بدون شک مسن‌تر، از روی حسن‌نیت به شما پندی بدهم؟»

گفتم: «بله، خواهش می‌کنم بفرمایید.»


هاینریش بل، عقاید یک دلقک، چاپ سی و نهم ،مترجم محمد اسماعیل زاده ، نشر چشمه

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر چشمه، نشر امیر کبیر، نشر مجید، نشر اندیشمند، نشر نگاه و نشر ماهی .

سال 1963 و سال 1349 در ایران منتشر شده است .

مطالب پیشنهادی

دلقک مستی که برنده جایزه نوبل شد

دلقک مستی که برنده جایزه نوبل شد

مروری بر کتاب عقاید یک دلقک، برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1972 نوشته‌ی هاینریش بل

دستم را بگیر و گذشته‌ات را به طوفان بسپار

دستم را بگیر و گذشته‌ات را به طوفان بسپار

مروری بر کتاب بچه‌های عجیب و غریب یتیم‌خانه‌ی خانم پرگرین نوشته‌ی رنسام ریگز

صلابت کِلک کاتبان

صلابت کِلک کاتبان

مروری بر کتاب اسفار کاتبان نوشته‌ی ابوتراب خسروی

کتاب های پیشنهادی