به دندان کشیدنِ زندگیِ نیم­‎بند

مروری بر کتاب منگی نوشته‌ی ژوئل اگلوف

سمانه زمانی

شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۸

کتاب منگی

منگی توصیف شاعرانه جبر است. داستان انسان بی­‌طبقه محصور در جغرافیا؛ جغرافیایی که نخستین سطر داستان با توصیف آن آغاز می­‌شود. 

«وقتی باد از غرب می­آد، بیشتر بوی تخم مرغ گندیده می­ده. از شرق که می­وزه، مثل بوی گوگرده که گلومون رو می­زنه. وقتی از شمال ­می­آد، دودهای سیاه یه راست می­آن رو سرمون. وقتی باد جنوب بلند می­شه، که کم برامون پیش می­آد، خوشبختانه، واقعا بوی گه می­ده. ما، وسط همه اینا، خیلی وقته که دیگه بهشون محل نمی‌­ذاریم. آدم دست آخر عادت می­‌کنه. آدم به همه چی عادت می کنه.»

راوی داستان، نوجوانی کارگر در کشتارگاه است که رضایتی از زندگی‌اش ندارد و درهمان ابتدای داستان به ما می گوید که در آرزوی تغییر یا گریز از شرایط، روزگار می­‌گذراند:

«به هرحال، من زندگیم رو اینجا به آخر نمی‌­رسونم. این حتمی­یه. یه روز می­رم جاهای دیگه­‌ای رو هم ببینم. حتی اگه بگن همه جا عین همه، حتی اگه بگن جاهای بدتر از اینجا هم هست. هرچی با خودم کلنجار می رم نمی تونم اینا رو باور کنم. این حرفا رو»

 اما نوجوان داستان تا انتها تلاشی برای تغییر نمی­‌کند. کاری که دارد، مادربزرگی که با او زندگی می کند، دوستانش... این­‌ها موانعی است که رفتن را برایش سخت می‌­کند و از این‌­ها گذشته، برنامه­‌ای هم برای رفتن ندارد و در یک بلاتکلیفی خود خواسته دست و پا می­زند.

در محیط کشتارگاه، خانه­‌ها و محله تا چشم کار می­‌کند سیاهی و ناامیدی است: « و صبح چیزی که از صبح سراغ داری نیست. اگه عادت نداشته باشی حتی شاید ملتفتش نشی.»

منگی

نویسنده:
ژوئل اگلوف
ناشر:
افق
مترجم:
اصغر نوری
قیمت:
120,000 تومان

گویی تنها روزنه اتصال این محیط به دنیای بیرون، رفت و آمد گاه و بیگاه هواپیمایی است که از آسمان شهر می­‌گذرد. راوی داستان به نیت کمک و برای جلوگیری از برخورد با کابل­‌های برق، برای هواپیماها دست تکان می­‌دهد. این روزنه، از جایی به بعد، کور می‌­شود. از جایی که راوی در می­یابد تلاشش بیهوده است و ناامید از دیده شدن، دیگر برای هیچ هواپیمایی دست تکان نمی­‌دهد

منگی روایت ذهن و زندگی انسان­های ناراضی است. نارضایتی از وضعیت ناپایداری که هیچ چشم اندازی به فردا ندارد. داستان آدم­‌هایی که نه آنقدر بی­‌چیزند که به راحتی رها کنند و دل بکنند و نه آنقدر دارا هستند که زندگی را با رضایت بگذرانند. پس درنهایت ناچار به حفظ زندگی نیم‌­بندی هستند که با مشقت به دست آمده و با مشقت می­‌گذرد. شاید رویای رها کردن و رفتن تنها چیزی است که می تواند ذره­ای بار این مشقت را سبک‌­تر کند.

اساس داستان منگی بر امید و ناامیدی است و در انتها نیز داستان با پرسش «خوب چی کار باید کنیم؟ من ادامه بدم یا نه؟» از راوی، در حالتی بین خواب و بیداری تمام می شود.

در این کتاب همه چیز به نسبت، تاریک، شوم و دلگیر؛ طبیعت خاکستری و زندگی بدون امید است. هیچ آینده‌ای وجود ندارد و خواننده به یک جهان کاملا تاریک می‌رود. با این‌حال، این داستان مردم را به خنده می‌اندازد. ژوئل اگلوف به طرز ماهرانه‌ای از شوخ طبعی و طنز سیاه استفاده می‌کند و انتهای کتاب بسیار غیرقابل پیش بینی و نشاط‌آور است.


ژوئل اگلوف، منگی ، چاپ دهم ،مترجم اصغر نوری، نشر افق

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

اساس داستان منگی بر امید و ناامیدی است. در این کتاب همه چیز به نسبت، تاریک، شوم و دلگیر؛ طبیعت خاکستری و زندگی بدون امید است. هیچ آینده ای وجود ندارد و خواننده به یک جهان کاملا تاریک می رود. با این حال، این داستان مردم را به خنده می اندازد.

منگی روایت ذهن و زندگی انسان­ های ناراضی است. نارضایتی از وضعیت ناپایداری که هیچ چشم اندازی به فردا ندارد. داستان آدم هایی که نه آنقدر بی چیزند که به راحتی رها کنند و دل بکنند و نه آنقدر دارا هستند که زندگی را با رضایت بگذرانند .

مطالب پیشنهادی

شش رمان که غرق داستان‌شان خواهید شد

شش رمان که غرق داستان‌شان خواهید شد

برای دوباره و چندباره علاقه­‌مند شدن به ادبیات کدام رمان­‌ها را بخوانیم؟

مادربزرگم یونانی بود

مادربزرگم یونانی بود

مروری بر کتاب مادر بزرگت رو از اینجا ببر نوشته‌ی دیوید سداریس

سبزِ بطری فام

سبزِ بطری فام

مروری بر کتاب «دوبلینی‌ها و نقد دوبلینی‌ها» اثر جیمز جویس

کتاب های پیشنهادی