دلایلی برای زنده ماندن: روایتِ قتلگاهِ افسردگی از زبانِ یک بازمانده‌

مروری بر کتاب دلایلی برای زنده ماندن نوشته‌ی مت هیگ

مرضیه کیانی

چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰

(1 نفر) 4.5

مروری بر کتاب دلایلی برای زنده ماندن

آنگاه‌که طوفان به پایان می‌رسد، به خاطر نمی‌آوری چطور آن را از سر گذراندی و چگونه زنده ماندی. در حقیقت حتی مطمئن نیستی که آیا واقعاً طوفان تمام شده یا نه؛ اما در یک نکته شک و تردیدی نیست؛ از طوفان اگر جان سالم به ‌در بِبَری، دیگر همان شخصِ طوفان‌زده نیستی. تنها حکمتِ نهفته در طوفان همین است و بس.[1]

«دلایلی برای زنده ماندن»[2] (2015) نوشته‌ی مت هیگ[3] (1975)، رمان‌نویس و روزنامه‌نگارِ انگلیسی، روایت برهه‌ای از زندگیِ نویسنده است که با افسردگی، وحشت و اضطرابْ دست‌به‌گریبان بود؛ روایتِ گردابی که در بیست‌وچهارسالگی او را در خود کشید و در هنگام نگارشِ کتابْ چهارده‌سال از نقطه‌یِ اوجِ آن می‌گذشت: «تا جایی که می‌شد دوره‌ی بزرگ‌سالی را به تعویق انداخته بودم، اما بزرگ‌سالی همچون توده‌ی ابری پدیدار شده بود و بالای سرم غرشی کرده و بر سرم می‌بارید»[4]. هیگ از صحرایی مملو از ریگِ روانی می‌گوید که چنان آدمی را در خود می‌کشد که حتی اگر مرگ را آرزو نکند بی‌شک از زندگی بیزار و دل‌زده است؛ تجربه‌ای که در قالبِ کلمات نمی‌گنجد و واژگان در سایه‌ی این رنجِ بی‌امان حقیقتاً مبتذل به نظر می‌آیند؛ از برهه‌ای که آرزو می‌کرد کاش سوسمار بود، موجودی که خود را نمی‌کُشد، اندوهگین نمی‌شود، دُمش را که می‌زنی دُمی دیگر درمی‌آورد و در هر سنگلاخِ بی‌آب‌وعلفی همچو بازمانده‌ای مقاومْ پیوسته ادامه می‌دهد.

در پاره‌ای از کتابْ نویسنده به توصیفِ دردنمون‌های افسردگی در خود اشاره می‌کند؛ آن‌چه افسردگی با او کرد؛ از گزگزِ بی‌تاب‌کننده‌ای که گاه در قسمت‌هایی از بدنِ خود حس می‌کرد؛ از هراسِ خود از ازدحامِ مردمانی که برای او بیگانگانی بیش نبودند؛ از دلواپسیِ ممتدی که روحِ او را ناآرام می‌کرد؛ از احساسِ پوچی و بیهودگی؛ از خستگی فکری، احساس سردرگمی و اندوهِ عمیقی که بر روحش خیمه زده بود؛ از خیال‌پردازی‌های روزافزونش درباره‌ی امور جنسی که مفری بود برای رهایی از تشویشِ ‌بی‌پایانی که گویی گریزی از آن نبود؛ از تمایلِ شدیدش به برون‌رفت از خود و افکاری که لحظه‌ای او را به خود وانمی‌داد؛ از حساسیتی که به‌واسطه‌ی رنجش‌ها و جراحاتِ برجای‌مانده بر پیکرِ روح و روانش، روزبه‌روز فزونی می‌یافت؛ از واکنش‌هایش به نزدیکان که تصور می‌کرد هرگز نمی‌توانند دریابند که درون او چه می‌گذرد؛ از روزی که سرانجام اشک‌هایش جاری شد، اشک‌هایی که نه از چشم‌ها بلکه «از جایی بس ژرف‌تر می‌جوشیدند. گویی از اندرونِ جان ...»؛ از کش‌دار بودنِ زمان و لحظاتی که به درازایِ یک ‌عمر می‌گذشت؛ از عزیزانش که تنها کاری که می‌توانستند برایش بکنند این بود که او را تنها نگذارند؛ از شکل‌گیری فکرِ پایان دادن به زندگیِ نباتی‌اش و سرانجام ...

مت هیگ نویسنده کتاب دلایلی برای زنده ماندن

اگر تابه‌حال گمان می‌کردید که یک فردِ افسرده دلش می‌خواهد شاد باشد و خوشحال، در اشتباه بودید، افسرده‌حالان اصلاً و ابداً به بُعدِ تجملیِ شادکامی اهمیتی نمی‌دهند، تنها چیزی که می‌خواهند، فقدان رنج است. دلشان می‌خواهد از شرِ ذهنِ شوریده و پُر تب‌وتابشان خلاص شوند؛ جایی بروند که افکارشان آتش بگیرند و دود هوا شوند. همانند کسی که دارایی‌های کهنه‌ی جهنمی‌اش را به‌عمد آتش می‌زند تا خاکستر شوند؛ ... تا تهی شود از هر فکر و خیالی.[5] 

هیگ در پاره‌ای از توصیفاتش به تأثیرِ نجات‌بخشِ کتاب برای رهایی از این جنگ و جدالِ روانی، از این گودالِ سیاه، از این دیوِ درونی، از این زندان، از این رنجِ لاجرم و از این عدم می‌گوید. او اشاره می‌کند که معمولاً در مورد کتاب‌خوانی دو تلقیِ عمده وجود دارد: آدم‌ها یا کتاب می‌خوانند تا از خود فرار کنند یا کتاب می‌خوانند تا خود را پیدا کنند؛ «من در این دو برداشت تفاوتی نمی‌بینم. ما از طریق مکانیسمِ فرار از خود است که خویشتن را پیدا می‌کنیم. مهم نیست در کدامین نقطه قرار داریم. مهم این است که قصد داریم به کجا روانه شویم»[6]. او اشاره می‌کند که چگونه کتاب‌ها برایش زندگی‌بخش بودند؛ این‌که چگونه هر یک از آن‌ها که محصولِ یک ذهن و تجربه‌ی منحصربه‌فرد بود همچون نقشه‌یِ راهی هدایتگر بود. برخلاف باورِ عموم که کتاب‌خوان‌ها افرادِ تنهایی هستند، هیگ با کتاب‌ها از تنهایی رها می‌شد و به جریانی سیال می‌پیوست که او را از خمودی می‌رهاند.

دلایلی برای زنده ماندن

نویسنده:
مت هیگ
ناشر:
علمی و فرهنگی
مترجم:
گیتا گرکانی
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

«دلایلی برای زنده ماندن» خودزندگی‌نامه‌ای‌ست با تمرکزِ صرف بر برهه‌ای خاص از زندگیِ نویسنده - با پرش‌هایی هرازگاهی به کودکیْ برای یافتن سرنخ‌هایی از چگونگیِ اکنون- در وصف جهانِ دهشتناکِ افسردگی؛ همان جهانِ خستگی‌های مفرط و حرمت‌نفس‌های پایین؛ همان جهانِ پژمردگی‌های جسمی و روحی؛ همان جهانِ پرخوری‌ها و کم‌خوری‌های بیمارگونِ برآمده از تشویش‌های فروکِشنده؛ همان جهانی که به‌کرات گریستن‌های ناگهانه به لرزه‌اش می‌اندازد و رنگی از نبض به آن جهانِ مرده می‌بخشد؛ همان برهوتِ قحطیِ لذت و شادی؛ همان جهانِ غوطه‌خورده در رخوت و دل‌زدگی؛ همان جهانی که در آن نه طلوعی به‌منزله‌ی آغازی‌ست نویدبخش و نه غروبی به‌منزله‌ی پایانی‌ست دِل‌آسا؛ همان جهانِ درون‌نشینی‌ِ بی‌مقدمه؛ همان جهانِ دم‌فروبستن‌های مغمومانه؛ همان جهانِ بیگانگی با خویشتن و دیگری؛ همان جهانِ تکانه‌های به‌ظاهر رهایی‌بخشِ دمی‌پای؛ همان جهانِ دستاویزهای بی‌ثمر؛ همان جهانِ اندوه‌زده‌ی بی‌عبور؛ همان جهانِ حک‌شده در گذشته‌ای تلخ، اکنونی بی‌تپش و آینده‌ای بی‌فروغ؛ همان جهانی که گاه چنان به تنگ می‌آورد که عزمِ پایانْ آخرین و تنهاترین گریز است، پایانی چون پایانِ ونگوگ، رابین ویلیامز، هدایت و همینگوی‌‌؛ همان جهانی که روح ملتمسانه فریاد می‌زند: «خداوندا تمامش کن»؛ همان جهانِ زندگی‌های نباتی؛ همان جهانی که شاید با نگاهی در آینه و بی‌شک با نگاهی به این مخروبْ سرزمین و این ویرانْ مردمانِ بی‌نبضْ ردپایِ حک‌شده‌اش را بیابیم ...

«هیچ‌کس رهایی‌بخش ما نیست جز خودمان. نه کسی توانش را دارد و نه امکانش را»[7]


[1] هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی، 1949، از کتاب کافکا در کرانه، برگردانِ نقل‌قول نازنین فاطمه سوداگر

[2] Reasons to Stay Alive

[3] Matt Haig

[4] مت هیگ (2015). برگردان نازنین فاطمه سوداگر (1399: 10)

[5] همان: 20

[6] همان: 163

[7] برگرفته از کتاب دماپادا، مهم‌ترین کتاب مقدس بودائی‌ها شامل آموزه‌های گوتاما بودا. نقل‌شده در ص. 274

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر علمی فرهنگی، نشر شمشاد، نشر السنا و نشر آسمون ریسمون.

سال 2015 منتشر شده است.

دلایلی برای زنده ماندن خودزندگی نامه ای است با تمرکز صرف بر برهه ای خاص از زندگی نویسنده با پرش هایی هرازگاهی به کودکی برای یافتن سرنخ هایی از چگونگی اکنون در وصف جهان دهشتناک افسردگی.

مطالب پیشنهادی

ساموئل بکت؛ قلمی فعال علیه انفعال

ساموئل بکت؛ قلمی فعال علیه انفعال

ساموئل بکت: مروری بر زندگی و آثار

با مادران خودشیفته‌ی رمان‌ها آشنا شوید

با مادران خودشیفته‌ی رمان‌ها آشنا شوید

اختلال شخصیت خودشیفته

نقابش لبخند می‌زد ولی تَنَش به نظر شکسته می‌آمد

نقابش لبخند می‌زد ولی تَنَش به نظر شکسته می‌آمد

مروری بر کتاب میرا نوشته‌ی کریستوفر فرانک

کتاب های پیشنهادی