رامون ماریا دل بایه اینکلان آنچنان نامش در ایران شناختهشده نیست. نمایشنامهنویس و نویسندهی اسپانیاییای که در بطن التهابهای سیاسی اسپانیا در اوایل قرن بیستم قلم میزد و همواره هم ناخشنود بود. ریش و موی بلند هیبتی صوفیوار به او میبخشد اما زبان گزندهاش خبر از ناشکیباییای میدهد که در میان صوفیان سراغش را نمیتوان گرفت. روشناییهای بوهم نمایشنامهای گروتسک است؛ این را اینکلان هم مهر تأیید بَرش میزند هنگامی که در 1920 به آثار خود لقب گروتسک میدهد. روشناییهای بوهم بر روی مرز میایستد. نه آنچنان با آن مردم نامأنوساند که خواندنش یا فهم کردنش سخت باشد و ناآشنا باشد و نه آنچنان شبیه به نوشتههای دیگران است که بتوان سراغش را در جایی دیگر گرفت. اینکلان در روشناییهای بوهم دست بر روی غمانگیزترین و نیز مضحکترین عناصر جامعهی عصر خویش میگذارد و آنها را از زبان ماکس استریا شروع به مؤاخذه میکند و دست به نقد زمانهی آکنده از ترس و سیاهی خود میزند.
من کارم را از دست دادم، پس خانوادگی خودکشی کنیم!
حوادث روشناییهای بوهم در طی یک شب رخ میدهد. ماکس در نخستین صحنه در منزلش است و مکالمهاش با همسرش، مادام کولت، به ما وضعیت رقبتبار زندگیشان را نشان میدهد و وقتی بهدلیل از دست دادن شغلش پیشنهاد خودکشی دستهجمعی میدهد اوضاع ترسناک خانهاش عیانتر هم میشود؛ این دقیقاً همان لحظهای است که دلیل وجود Bohemian در عنوان نمایشنامه برای ما قابلفهم میشود. از طرفی از خاطر نبریم که پرچمدار اسپرپنتو (Esperpento) که در اسپانیا رشدونمو یافت کسی نیست جز اینکلان و خصیصهی نوشتههای این سبک مرگ، شیءشدگی انسان و گروتسک است. اینکلان بر این اعتقاد بود که اسپرپنتو زاییدهی امتزاج لودگی و تراژدی است که بهدلیل نبود امکان تصور یک تراژدی حقیقیِ خارج از شرایط تاریخی اسپانیا پدیدار می شود. کوشش اینکلان در این بود تا واقعیتی دیگرگونشده (اسپرپنتو) را در درامِ روشناییهای بوهم پیشتازانه به تصویر بکشد و طلایهدار سبکش باشد.
وقتی که به ادامهی صحنهی نخست روشناییهای بوهم برمیگردیم، ورود دون لاتینو و مکالمهی ملتهب بین او و دختر ماکس، کلودینیتا، باعث اولین جنبش اساسی در نمایشنامه میشود و سهلانگاری دون لاتینوست که موجب شروع سفری شبانه توسط ماکس استریا میشود. مجموعهی حوادث کُمیک و تا حدی بیمعنا یا پوچ دستدردست هم میدهند تا سفر شبانهی ماکس سفری معمولی نباشد و صفحات وضعیت در آستانهی انحطاط یک ملت در چند ساعتِ یک شب ورق بخورد. ماکس در یک شب هم روسپیان را میبیند، هم مست میشود و هم دستگیر میشود و هم میمیرد. شب پرتکاپویی را برای خود رقم میزند و در انتها نیز با مرگ خودش در آرامش سکنی میگزیند و سفری که به نظر میرسید ادیسهوار باشد را از این حال ادیسهای بیرون میکشد، نباید غافل شد که مرگ قهرمانِ روشناییهای بوهم نه قهرمانانه است و نه حماسی.
شب، شب و شب
غالب صحنههای روشناییهای بوهم در هنگام شب اتفاق میافتند. از این منظر، شب عنصر مهمی در نوشتهی اینکلان است. عنوان نمایشنامه نیز از حسوحال شبانهی اثر خبر میدهد. روشناییهای بوهم پانزده صحنه دارد. قهرمانش ماکس استریاست. شاعری که در فقر، بدبختی و نابینایی زندگی میکند و ما شاهد آخرین روز زندگیاش هستیم. زندگیاش نه رقتانگیز و نه قهرمانمسلکانه، اما نیرویی در خود و اتمسفرش در جریان است که اگر قلابت به آن گیر کند آنقدر راحت دست از پیگیریاش نمیکشی. اطرافیان ماکس هم از این قاعده مستثنی نیستند. نه مادام کولت و نه کلودینیتا ـ که همسر و فرزندش هستند ـ و نه دوستان نزدیکش منشی قهرمانانه ندارند. حتی میشود گفت کنش آنها آنقدر که به نظر میآید باعث سخت شدن زندگی بر ماکس استریا نمیشود. خواستههایشان معمول است و چون در فقر و نداری دستوپا میزنند، خواستههایشان آمیخته به یک احساس عقدهوار هست.
ظلمات مادرید
آنچه که در زندگی ماکس استریا خشن است مادرید است. مادریدِ جهانِ رامون ماریا دل بایه اینکلان آنچنان خبر از اسپانیایی که با رنگولعاب زیبایش میشناسیم نمیدهد. پاسبانان کثیف، روسپیان و مردان عیاش و شاعران غلتیدهدربدبختی نقش اصلیهای روشناییهای بوهم هستند. در اصل، هرچه که به انتهای نمایشنامه نزدیک میشویم روشنایی در دل مادرید کمرنگتر و کمرنگتر میشود و درنهایت هم که تراژدی زندگی استریا به اوج خود میرسد. اینکلان مؤاخذه میکند آنچه را که در موطنش در جریان است ـ از سیاست گرفته تا ادبیات و مذهب. نمایشنامهاش پر است از ارجاعات ادبی،سیاسی و فرهنگی. آنقدر که در ترجمهی فارسیاش با حجم زیادی از پاورقیها طرف هستیم ـ این را نکتهی منفی قلمداد نمیکنیم، بلکه برعکس. این مؤاخذه در مکالمهی میان ماکس و دون گای در صحنهی دوم حالوهوای مخصوصبهخودش را نمایان میکند:
دون گای | شناختن انگلستان واجب است. هیچ کشوری قابل قیاس با انگلستان نیست. در آنجا مذهبی بودن چنان شأن و جایگاهی دارد که بیتردید شریفترین خانوادهها مذهبیترینشان هستند. در اسپانیا هم اگر مفاهیم مذهبی جایگاه بالاتری میان خانوادهها پیدا کند، کشور قطعاً نجات پیدا خواهد کرد. |
ماکس | دعا کنیم اینطور بشود! اینجا، دیندارترینهای ما چپهای افراطی عوامفریبند. شاید مسيحيت جدید این شکلی است و خودشان خبر ندارند. |
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.