
هر آدمی سنگی است بر گور پدر خویش
چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
«ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خب. این یک واقعیت. اما آیا کار به همین جا ختم میشود؟ اصلا همین است که آدم را کلافه میکند. یک وقت چیزی هست. بسیار خب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد.»
اینها سطر های آغازین کتاب سنگی بر گوری است. کتابی که میتوان از آن به عنوان نوعی اعتراف نامه یا حدیث نفس یاد کرد. با اینکه کتاب به شش فصل تقسیم شده است اما میتوان کتاب را به سه قسمت کلی تقسیم کرد. در قسمت اول جلال به گفتن رنجهایی که به سبب نداشتن بچه متحمل شدهاند میپردازد و تلاشهای شان (با سیمین دانشور) برای بچهدار شدن را روایت میکند. از مراجعهی مدام به پزشکهای ایرانی و خارجی تا آزمودن درمان های خانگی.
قسمت دوم اما ماجراهایی ست برای داشتن فرزندخوانده به آنها می گذرد. از پیشنهاد بچهای حرام زاده تا بچههای خواهر سیمین دانشور که خود را سوزانده است.
در بخش پایانی جلال پس از خیانتهایی که در اروپا به سیمین میکند تصمیم میگیرد تا بر سر گور پدرش برود و این جاست که جهانبینی او تغییر کرده و تغییر و تفاوت همان حرفی است که او میخواهد در این کتاب بگوید.
آنچه در سنگی بر گوری مسئله است، چیزی فراتر از بچه داشتن یا نداشتن جلال و سیمین است. نویسنده در ابتدا فرزند را چیزی زنده، حیاتبخش و مسبب بقای نسل میداند، چیزی که پس از مرگ نامی را از او زنده نگه میدارد، مانند سنگی برگوری. اما او در تمام زندگیاش دارد با موضوعی میجنگد.
برخلاف پدر و برادرش که چند همسری را طبیعی میدانستند، جلال نمیخواهد به درخواست اعضای خانوادهاش برای ازدواج مجدد تن دهد. پدر او نمایندۀ تمام عیار فرهنگ و ایده های سنتی است، حال آنکه جلال نمایندۀ عصیان بر تمام ایده های گذشته است. او تلاش میکند برخلاف خانوادهاش، تفکر و شیوه ای نو و مدرن در زندگی پیش بگیرد.
در صحنۀ پایانی کتاب او از سر گورهایی میگذرد که نوشته هایشان دارد پاک میشود و دیگر کسی بر سر آنها نایستاده است. در این حین، به مزار عمهاش میرسد که اتفاقاً او هم فرزندی نداشته است. جلال از قصههایی میگوید که عمقزی در کودکی برایش تعریف کرده است. او حالا می پذیرد که نوشتههایش سنگیست بر گورش و دیگر نیازی ندارد که گوری از جنس فرزند داشته باشد. حالا خودش را سنگی میداند بر گور پدرش. سنگی بر گور فرهنگ پوسیده و سنتی.:«من اگر شده یکجا و به اندازۀ یک تن تنها نقطۀ ختام سنتم.»
سنگی برگوری فراتر از یک زندگینامه است. مسئلهی عقیم بودن جلال را میتوان به عقیم بودن ایده های سنتی و تمام شدن آن توسط کسی که خودش نیز عقیم است تعبیر کرد. به هرحال جلال در این کتاب جزییاتی را از زندگی شخصیاش برملا میکند که کمتر کسی جرات بیان آن را دارد.
زبان کتاب با لحنی آرام شروع و بعد صریح و پرخاشگرانه می شود. گویی این عصبانیت جلال است که در مقابل گذشته بیشتر و بیشتر می شود تا نهایتا در اوج عصبانیت تمام ایده های سنتی را به چالش بکشد.
سنگی بر گوری در مرداد چهل و دو نوشته و در دی ماه همان سال بازنویسی شد و تا بعد از مرگ جلال آل احمد منتشر نشد.
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی