رقص مرگ در میدان روح و تن

مروری بر کتاب ساعت بی‌عقربه نوشته‌ی کارسون مکالرز

زهرا امیربیک

دوشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۰

(1 نفر) 5.0

ساعت بی عقربه کارسون مکالرز

مرگ برای همه یکسان است اما هر آدمی به شیوه‌ی خاص خودش می‌­میرد...

کتاب با این جمله آغاز می‌­شود و تا پایان داستان مفهوم مرگ با تک‌تک شخصیت‌های این داستان بازی می‌­کند.

این رمان دو زندگی را به صورت موازی روایت می‌­کند:

یک زندگی، فردی به نام جی تی مالون که داروساز و صاحب یک داروخانه در یک شهر کوچک است و با شروع قصه متوجه می‌­شود که دیگر زمان زیادی برای زندگی ندارد و بیماری سر تا سر وجودش را فراگرفته است .کل زندگی مالون همین است؛ همسر و فرزندانی بی‌حاشیه و داروخانه‌ای که تقریبا تمام عمرش را در آنجا سپری کرده است.

زندگی بعدی داستان قاضی پیری‌ست که سودای سیاست و شهرت حواسش را از مرگ پرت کرده و در سال‌­های آخر عمرش تازه به فکر رئیس جمهور شدن می‌­افتد.

او که به شدت با رنگین پوست‌ها خصومت دارد ، در تمامی فعالیت­‌هایش با این تفکر پیش رفته است. قاضی همسر و پسرش را از دست داده و با نوه‌ی نوجوانش زندگی می‌­کند که جستر نام دارد. پسر قاضی که خود نیز به همین حرفه می‌­پرداخته پس از شکستش در یک جلسه محاکمه قتل، خود دست به خودکشی می‌­زند و این تلخ‌ترین واقعه­‌ی زندگی قاضی است و همیشه از آن به بدی یاد می‌­کند.

جستر نیز که مانند پدرش از فعالیت­‌های نژادپرستی پدربزرگش متنفر است و با تمام احترامی که برای قاضی قائل است از یک جایی به بعد رسما با اون به مخالفت می‌­پردازد.

و اما شرمن ، رنگین پوست جوانی که در یک حادثه جان قاضی را نجات می‌­دهد و بعد تنها هم‌دم قاضی شده و حتی از جستر به قاضی نزدیک‌تر می‌شود ولی؛ قاضی او را به کام مرگ می‌­فرستد.

و عشقی ناشناخته که میان این دو پسر، جستر و شرمن ایجاد شده است، ماجرا را پیچیده‌تر می‌­کند.

شرمن، پسری‌ست که نه می‌­داند مادرش کیست و نه پدرش و مدام از کارهایی که نکرده و حرف‌هایی که نزده، لاف می‌زند ولی­؛ در موسیقی استعداد شگرفی دارد و زمانی که در خانه­‌ی قصر گونه­‌ی قاضی مشغول می‌­شود روز به روز ادعا­های بزرگ‌تر می‌­کند و می‌­خواهد با تمام وجودش علیه سفید پوستانی که زندگی را به کامش تلخ می‌­کنند ، مبارزه کند. بی‌خبر از آن که قاضی پیر بزرگ‌ترین دشمن او است در حالی که دلسوزانه‌ترین و مهربان‌ترین رفتار را با او دارد!

و اما مالون، کسی که هر روز که از خواب بیدار می‌­شود، می‌­داند که یک روز بیشتر به آغوش مرگ نزدیک شده و مطمئن است که سال بعد همین روز برایش وجود ندارد و هرچه که هست همین است. در ابتدا انکار می‌­کند که بیمار است ولی رفته رفته می‌­پذیرد و به اولین نفری که می‌­گوید قاضی است و قاضی از تجربیات نزدیک به مرگ خودش می‌­گوید و این که چقدر از مرگ بیزار است و هر روز با سن زیادی که دارد بیشتر از آن فرار می‌­کند و همه این سال­‌ها به مرگ و افتادن در دام آن، پوزخند زده است.

مالون که جوان‌تر از قاضی است با این حرف‌ها دل‌خوش می‌­شود ولی در چند صفحه بعد می‌­فهمیم که قاضی نیز غزل خداحافظی مالون را در دلش خوانده و پیش از مرگش او را مرده فرض می‌­کند.

این داستان پر از تناقض است؛ مردی که زندگی خوبی ندارد ولی از مرگ هم استقبال نمی‌­کند و مردی که تمام اطرافیانش از او متنفر هستند و همه عزیزانش را از دست داده ولی؛ به زندگی چنگ می‌زند و از مرگ فرار می‌­کند.

پسرکی همه چیز تمام با پدربزرگی که در همه ارگان‌­ها نفوذ دارد ولی؛ عاشق پسرکی یتیم می‌­شود که مدام به او توهین می‌­کند.

کارسون مکالرز

ساعت بی‌عقربه، آخرین رمان کارسون مکالرز، نویسنده امریکایی‌ست که ده سال پس از نگارش منتشر شده است.مکالرز در این رمان مرگ را با عقاید نژاد پرستانه در هم آمیخته و مخاطب را به یک شهر کوچک در یکی از ایالات‌های جنوبی آمریکا می‌­برد. به شهری که هنوز با وجود انقلاب‌ها و شورش‌های سیاسی به برده‌داری اعتقاد دارند و بزرگ‌ترین دغدغه زندگی‌شان جدایی سفید پوست و رنگین پوست‌هاست.


- نشر بیدگل

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

ساعت بی عقربه، آخرین رمان کارسون مکالرز، نویسنده امریکایی است که ده سال پس از نگارش منتشر شده است.

مطالب پیشنهادی

خوشبختی چیست؟

خوشبختی چیست؟

بخشی از کتاب «تاریخچۀ خوشبختی» اثر نیکلاس وایت

والسی برای خداحافظی

والسی برای خداحافظی

مروری بر کتاب مهمانی خداحافظی نوشته‌ی میلان کوندرا

قلم به مثابه سلاحی که می‌کشد

قلم به مثابه سلاحی که می‌کشد

مروری بر کتاب «البته که عصبانی هستم» نوشته‌ی دوبراکا اوگرشیچ

کتاب های پیشنهادی