کتاب جاده از (مجموعه سرزمین از) (کتاب پنجم)

نویسنده: فرانک ال باوم

پرنسسی که از همه بزرگ‌تر بود گفت : تو تمام دنیا هیچ صورتی قشنگ‌تر از صورت تو نیست.

پرنسس دومی گفت: تو باید با ما زندگی کنی و برادرمون بشی .

سومی گفت: تو عزیز دل همۀ ما خواهی شد.

این تعریف و تمجیدها باعث شد پسرک کمی آرام شود. او نگاهی به اطراف انداخت و سعی کرد بخندد. این تلاش او غم‌انگیز بود، چون چهرۀ روباهی او جدید و سفت بود. دوروتی با دیدن او با خود فکر کرد که حالت چهرۀ او نسبت به قبل احمقانه‌تر شده است.

مرد پشمالو گفت: فکر کنم بهتره ما دیگه الان بریم . او این حرف را با نگرانی زد، چون  نمی‌دانست که پادشاه قصد دارد با آن‌ها چه کار کند.پادشاه رنارد ملتمسانه گفت : خواهش می‌کنم به این زودی از پیش ما نرین.

صفحه 45  

افزودن به پاکت خرید 22,000 تومان

کتاب جاده از (مجموعه سرزمین از) (کتاب پنجم)

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

عقاب

معرفی کتاب عقاب نوشته‌ی پرویز ناتل خانلری

جادوی افسانه‌ای یک اسطوره

گابریل گارسیا مارکز: مروری بر زندگی و آثار

رقص مرگ در تروا

مروری بر کتاب ببر پشت دروازه نوشته‌ی ژان ژیرودو

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 22,000 تومان