
بهار که جایش را به تابستان سپرد نامهنگاریهای عزیز و اِللا هم بیشتر شد. این پیشامد غیرمنتظره که مانند رازی سر به مهر مخفیاش میکرد، اِللا را گیج کرده بود. از هر منظری که نگاه میکرد، میدید خیلی با هم فرق دارند و سر درنمیآورد که چطور میتوانند این همه موضوع برای نامه نوشتن به یکدیگر پیدا کنند. حتی مطمئن نبود اگر یکی بپرسد: «چه چیز مشترکی دارید؟» بتواند جواب بدهد.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی