پلیسها داشتند آماده میشدند. منتظر حملهی جمعیت بودند که ناآرامتر میشد، اما آنها هم مثل مگندورفیها نمیدانستند چه کار باید بکنند. معمولاً فعالیتشان یا در خدمت نظم عمومی بود، یا عملیات فردی؛ اما اینجا در مقابل چیزی ناشناخته قرار گرفته بودند. اما روستاییها دوباره بیحرکت ایستادند، آرامتر شدند. دادستان همراه با رییس شورای ده و ماتئی از هیر شن آمدند بیرون. ورودی هیرشن پلههای سنگی بود با نردههای آهنی. رییس شورای ده اعلام کرد:«مگن دورفیها، خواهش میکنم به گفتههای آقای دادستان بورکهارد توجه کنید.»
صفحه 45
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید