
مقدمهی پسر نویسنده
من هرگز پدرم را ندیدم. در آوریل سال ۱۹۴۲، یک ماه پیش از به دنیا آمدن من، مأموران گشتاپو آمدند و او را بردند. مادرم پابه ماه بود و شاید همین باعث شد او را با خودشان نبرند. آنها به او گفتند « یک بازجویی معمولی است »، اما مادرم میدانست این حقیقت ندارد و دیگر هرگز پدر را نخواهد دید. بعد از جنگ، مادرم چندین ماه به سراغ زندانیان سابق اردوگاههای کار اجباری ( مقصد معمول اسرای دانمارکی ) میرفت و پرس و جو میکرد، اما هیچکس پدرم را ندیده بود.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی