خالق جن حلول‌یافته در آقای مودت

بهرام صادقی: مروری بر زندگی و آثار

مینا نادری

پنجشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۰

(2 نفر) 5.0

بهرام صادقی داستان نویس، شاعر و نمایشنامه نویس ایرانی

بهرام صادقی ملقب به صهبا مقداری و ب.موزول داستان‌نویس، شاعر و نمایشنامه‌نویس ایرانی است.

او متولد دی ماه ۱۳۱۵ در نجف‌آباد استان اصفهان است. پدرش پارچه‌فروش و مادرش خانه‌دار بود. دوران ابتدایی را در دبستان دهقان نجف‌آباد گذراند و سپس به همراه خانواده به اصفهان نقل مکان کرد و در دبیرستان ادب اصفهان ادامه‌ی تحصیل داد. در آن‌ دوران بود که به تدریج برخی از اشعارش را در مجلات مختلف از جمله هفته‌نامه‌های امید ایران و روشن‌فکر به چاپ رسانید.

«دوران تحصیل در دبیرستان ادب اصفهان، بهرام با اسکندر چراغی، روزنامه‌فروش، به‌توافق می‌رسد که عصرها به‌جای او در دکه، روزنامه بفروشد و درعوض یکی از روزنامه‌ها را بخواند و باز سر جایش بگذارد یا شب با خود به خانه ببرد و صبح زود پس بیاورد. صادقی از این دکه به‌ اسم مرکز ثقل دوستانش یاد می‌کند. مقابل همین دکه بود که او به‌تدریج با سه هم‌مدرسه‌ای‌اش، منوچهر بدیعی، ایرج مصطفی‌پور و عباس رجایی دوست شد. اوایل هنوز غلام‌رضا لبخندی به جمعشان ملحق نشده بود و محمد حقوقی هم از قبل با صادقی دوست بود.»[1]

صادقی از کودکی تحت تأثیر شعرخوانی‌های مادرش بود و تحصیل در دبیرستان ادب اصفهان هم باعث شد، در مسیر ادبیات و نویسندگی قرار بگیرد. او در سال ۱۳۳۴ و با قبولی در رشته‌ی پزشکی دانشگاه تهران، به تهران رفت.

بهرام صادقی در اسفند 1355 زمانی که با ژیلا پیرمرادی، دانشجوی مدرسه‌ی عالی پرستاری اشرافیان، ازدواج کرد. از آن به بعد نام ژیلا به گلی تغییر کرد؛ این تغییر علاقه و خواسته‌ی بهرام بود. مانلی و نیلوفر ثمره‌ی این ازدواج هستند.

ژیلا شب مرگ بهرام را این‎گونه روایت می‌کند:

«بهرام حدود ساعت نه‌ونیم به منزل آمد. دخترها خواب بودند. برای صرف شام با بهرام به آشپزخانه‎ رفتیم. شام آن شب باقلاپلو با گوشت بود. حین صرف شام، بهرام درباره‎‌ی کرم بهداشتی بپانتن و قدرت پیش‌گیرندگی قرص‌های آن در ریزش موی سر حرف می‎زد. ناگهان کلامش قطع شد. دستی‎ که قاشق در آن بود، در فاصله میان زمین و دهان، در هوا خشک شد و خودش هم انگار به خواب رفت. چند لحظه‌ای هاج‌وواج نگاهش کردم و وقتی به او دست زدم مانند کودکی به زمین افتاد. جیغ کشیدم‎ و عمه‌جان را صدا کردم. با ماشین همسایه‌ی روبه‌رو بهرام را به بیمارستان بردیم. در بیمارستان فهمیدیم‎ بهرام در منزل تمام کرده بود. لحظه‎ای که خبر مرگ بهرام را شنیدم به یاد لحظه‌های پایانی فیلم‌ها افتادم. دوست داشتم که زمان به‌پایان می‌رسید.»[2]

دنیای نویسندگی بهرام صادقی

توانایی او در آفرینش متون، فرصت همکاری با مجلات معروف آن زمان مثل سخن، فردوسی و صدف و هم‎چنین هم‌صحبتی با بزرگانی نظیر ابوالحسن نجفی را برایش به ارمغان آورد.

«بهرام صادقی طی ده سال داستان‌نویسی یکی از تاثیرگزارترین داستان‌نویس‌های ایرانی است. پس از جمالزاده و هدایت که پیشگامان داستان‌نویسی جدیدند صادقی را می‌توان نوآورترین نویسنده‌ای دانست که در عرصه‌ی داستان کوتاه ظهور کرده و با به کار گرفتن عناصر داستانی نو و نگاه خاص خود فضای تازه‌ای در داستان نویسی ایران به وجود آورده و آن را وارد مرحله‌ی جدیدی کرده است.

ظهور پاره‌ای از مشخصه‌های نامأنوس و نوظهور در داستان‌های صادقی او را در زمره‌ی نویسندگان مدرن ایرانی قرار می‌دهد. او درباره‌ی مسائلی که نسلی را طی سال‌های بعد از کودتای  28 مرداد 1332 برآشفته کرده بود، حرف‌های تازه‌ای داشت و در بیشتر آثارش واخوردگی، یأس و شکست این سال‌ها را به نمایش گذارده است.

داستان‌های وی با نمایاندن واقعیت‌های دردناک زندگی انسان شهری امروز، که مجموعه‌ای است از تضادهای جسمی و روحی از جمله بدیع‌ترین نمونه‌های داستان‌نویسی فارسی به شمار می‌آیند. به عقیده‌ی بسیاری آثار بهرام صادقی بخشی از زندگی‎نامه‌ی انسان معاصر در این سرزمین است؛ زیرا نوشته‌های او کارنامه‌ی دو دهه از تاریخ زندگی اجتماعی خود ماست.

از این رو آثار او اغلب تداعی کننده‌ی اضطراب و خفقان حاکم بر این سال‌ها بوده و همان‌گونه که گفته شد، مهم‌ترین مضمون داستان‌هایش جست‎وجو در عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی بازماندگان نسل شکست است.[3]»

تلاش بهرام صادقی برای ایجاد ساختارهای جدید در داستان‌نویسی نقطه تمایز او با نویسندگان هم‌عصرش است. او به دنبال سبکی است که بتواند مفاهیم جدید شکل‌گرفته در اجتماع را به کمک آن بازگو کند.

صادقی در زمانه‌ی پرالتهابی در ایران می‌زیسته است، سال‌هایی که وقایع سیاسی بسیاری را در تاریخ خود باقی گذاشته‌اند؛ همین موضوع در کنار موضوعاتی دیگر مثل اضطراب مدرنیته‌ی جهانی، تجربه‌ی سنت و مدرنیته‌ی ایرانی، آشنایی با فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم و آثار فرانتس کافکا در روایت داستان‌هایش هویداست.

«داستان‌های صادقی در آغاز فعالیت نویسندگی‌اش، قالبی اجتماعی نگار دارند ولی او بعدها در جستجوی کشف زبانی تازه این رئالیسم اجتماعی را وا می‌نهد و به فرم داستان تمایل بیش‎تری نشان می‌دهد. همین باعث می‌شود که داستان‌هایش از لحاظ تنوع و تازگی در شکل و شیوه‌های داستان‌گویی گاه حتی شکل مصاحبه، سخنرانی، نامه‌نگاری و تک‌گویی به خود بگیرند.

شخصیت‌های داستانی صادقی انسان‌های تنها، سرگردان، پوچ و فراموش‌شده‌ای هستند که گیرافتادگی، سرگردانی و زیستن در هزارتوی پیچیده، غیرقابل رهایی و پایان‌ناپذیر را تجربه می‌کنند. دکتر حاتم، آقای مستقیم و سوژه‌ی داستان کلاف سردرگم، لذت بردن، عاشق شدن و زندگی کردن را هیچ‎گاه تجربه نکرده‌اند. همه‌ی آن‌ها بعد ناشناخته‌ی وجود خویش و غربت چسبیده به زندگی و روحشان را در روزمرگی و میان‌مایگی‌ها می‌جویند، از شهری به شهری دیگر، از زنی به زنی دیگر، از روزنامه‌ای به روزنامه‌ای دیگر، از عکاس‌خانه‌ای به عکاس‌خانه‌ای دیگر.»[4]

رمان نو و بهرام صادقی

علت‌های شکل‌گیری رمان نو در اروپا جنگ‌های جهانی اول و دوم، گرایش به مصرف‌گرایی و ماشینیسم، صنعت‌زدگی و شکست بنیان‌های فکری و فلسفی است. در این جوامع به تدریج کالاها و اشیا بر انسان برتری یافتند و اهمیت مصرف و صنعت بیش‎تر از بشریت شد.

«در حالی که در آثار بهرام صادقی، رنگ باختن شخصیت در برابر ارزش‌بخشی مفرط به اشیا، فروپاشی ساختمان نظام‌مند داستان، فروکاستن بن‌مایه‌های تعهدگرایانه و دغدغه‌ی آفرینش شیوه‌های روایی نوین که بازگوکننده‌ی درون‌مایه‌هایی خاص باشد، دلایل و پیش‌زمینه‌های دیگری دارد.

بنابراین می‌توان چنین نتیجه گرفت که صرف وجود تناظر و هم‌پیوندی میان بن‌مایه‌ها و شیوه‌های روایی آثار نویسنده‌ای چون بهرام صادقی و جریانی نظیر رمان نو نمی‌تواند اثبات کننده‌ی تاثیرپذیری قطعی صادقی از این جریان باشد.»[5]

در ادبیات داستانی معاصر ایران، بهرام صادقی به توصیف و بیان دقیق و ریزبینانه‌ی جزئیات شناخته می‌شود. او از این امکان برای نشان دادن روزگار سخت و پر از درد ایران استفاده کرده است.

طنز سیاه در آثار بهرام صادقی

طنز سیاه یکی از انواع طنز است که در آن درد، ترس، بی‌هویتی، تنهایی و انزوای معاصر به تصویر کشیده می‌شود.

«جمال میرصادقی می‌گوید: خصوصیت مرضی و پوچی در ادبیات مدرن را طنز سیاه یا طنز تلخ می‌گویند. طنز سیاه به وضعیت و موقعیت‌های بیمارگونه و گروتسک و جهان موحش و هولناک می‌پردازد و اغلب با رنج و دلهره، مرض، جنگ و مرگ سر و کار دارد. هدف طنز سیاه تکان دادن یا برآشفتن خوانندگان یا تماشاگران است؛ به طوری که آن‎ها را وادار کند که به چهره‌ی رنج و مرگ و حوادث هولناک بخندند. گاهی از طنز سیاه با عنوان کمدی سیاه یا کمدی تلخ نام می‌برند.»[6]

در ادبیات داستانی معاصر ایران نویسندگانی چون صادق هدایت، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی از طنز سیاه در آثارشان استفاده کرده‌اند.

این نوع طنز در داستان محسوس نیست و ایجاد قهقهه و خنده‌ی زیاد نمی‌کند؛ بلکه در موقعیت و فضای کلی داستان وجود دارد و غم، اندوه و تباهی بر خنده و شادی غلبه دارد.

«طنز در آثار صادقی در حوزه‌ی ساختار و محتوا رخ می‌دهد. طنزپردازی در حوره‌ی ساختار، بیشتر در نثر داستان نمایان می‌شود. نثر صادقی نثری ساده و به دور از حشو و زوائد و آرایه‌های ادبی پرطمطراق است. حال و هوای نثر متناسب با هر داستان متفاوت است؛ گاهی روزنامه‌ای و گزارش‌وار است، گاهی نقلی و قصه‌وار و گاهی طنزآمیز و سخره‌آمیز؛ چنان که گفته‌اند صادقی براساس نیاز و درون‎مایه داستان گاه از زبان روزنامه‌ای استفاده می‌کند و گاه از بیان تشریحی، نقلی و افسانه‌ای کمک می‌گیرد؛ زمانی به داستان، بافتی رمانتیک می‌دهد و زمانی با جزنگاری به آن حس و حالی توصیفی می‌بخشد.»[7]

طنزسیاه یکی از مشخصات سبکی آثار بهرام صادقی است.

آثار بهرام صادقی

کتاب سنگر و قمقمه‌های خالی

سنگر و قمقمه‌های خالی نام مجموعه‌ی داستان کوتاه بهرام صادقی است. بیشترین آثار به‌جامانده از صادقی در قالب داستان کوتاه است و در این کتاب چاپ شده‌اند.

در داستان کوتاه «با کمال تأسف» که یکی از داستان‌های این مجموعه است، زندگی زیست نشده‌ی آقای مستقیم و علاقه‌ی قدیمی او به جمع کردن آگهی‌های مرگ تصویر می‌شود:

«برنامه‌ی هر روز عصر آقای مستقیم مشخص و تغییرناپذیر بود: پیاده‌روی از خانه تا خیابان، خریدن روزنامه، تماشای گهواره‌ها و درشکه‌های بچه‌گانه در فروشگاه فرزانه و احیاناً در فرصت‌هایی لمس آن‌ها و حتی تکان اندکی به یکی از گهواره‌ها و بالاخره پیاده‌روی از خیابان تا خانه.»[8]

«آقای مستقیم سال‌ها استمرار مرگ تدریجی‌اش را، از نوجوانی و هرشب، در خواندن و جمع کردن آگهی‌های مرگ دنبال کرده‌است؛ اما هیچ‌گاه زندگی و مرگ مسئله‌ی او نبوده و به آن‌ها نیندیشیده است. خواندن آگهی مرگ و حضور یافتن در مراسم ترحیم خودش تلنگری است تا آقای مستقیم به زندگی مرگ‎وار خود بیندیشد. موقعیت داستان، تجربه‌ی مرگ را که تجربه‌ای ناممکن است، برای شخصیت داستان ممکن می‌سازد.»[9]

کتاب ملکوت

« ملکوت داستانی است بلند در شش فصل که نخستین بار در 1340 به چاپ رسید. داستانی مدرن با گرایش به سوی نویسندگانی نظیر ادگار آلن پو و کافکا. نویسنده از زاویه‌ی دید دانای کل مطلق با ساخت فضایی دقیق و نثری موجز در همان نخستین جمله‌ی داستان، ذهن مخاطب را با یک شوک به قلاب می‌اندازد:«در ساعت یازده شب چهارشنبه‌ی آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد.»[10]

پس از روبه رو شدن با این جمله‌ی غافل‎گیر کننده، مخاطب خود را آماده مواجهه‌ی با حوادث فراواقعی می‌کند و در فضای گوتیکی که در توصیف فضاها، موقعیت‌ها و شخصیت‌ها حاکم است غرق می‌شود.

داستان در یک محل دور افتاده در شهرستانی کوچک و گم‎نام اتفاق می‌افتد. مردم این شهرستان کوچک مردمی هستند ساده و با آرزوهای اندک که فکرشان گرد مسائل کوچک می‌گردد و از زندگی چیزی جز ملزومات اولیه‌ی آن نمی‌دانند.»[11]

«ملکوت تنها تجربه‌ی داستان بلند بهرام صادقی است. این اثر کاری متفاوت با دیگر داستان‌های اوست. داستانی فلسفی که به جهان نگاهی تاریک و بدبینانه دارد. در این داستان در فضایی کافکایی، با جهانی به غایت عجیب، وهم‌آلود و رعب‌آور روبه‌رو می‌شویم. عبارت قرآنی «فبشّرهم بعذاب الیم» در ابتدا قرار می‌گیرد تا بر کوبندگی این فضا بیفزاید. ملکوت جهان قتل، تنهایی، دلتنگی، کشمکش، تردید، تاریکی، اضطراب و تجسمی از قهقرای بشری است. در این داستان همه چیز درحال فروریختن است؛ تمام اجزای داستان، آهنگ بیهودگی و زوال می‌سرایند و به تنها چیزی که می‌توان یقین داشت واقعیت مضحک ثابت‌بودن یک عدد برای مجموع وزن بدن همه‌ی جمعیت دنیاست. علاوه‌بر فیلم ملکوت اثر خسرو هریتاش به‌سال ۱۳۵۵ که با اقتباس از این داستان ساخته شد، نادر مشایخی، آهنگساز تیز اُپرای ملکوت را به کارگردانی ماکس ائوگن فلد در شهر وین به روی صحنه برد.»[12]

دکتر حاتم شخصیت رمان ملکوت است که تصویری از یک سوژه در بحران جهان مدرن را نشان می‌دهد. توصیفات بدن دکتر حاتم بیان‎گر زیست دوگانه اوست:

«دکتر حاتم مرد چهارشانه‌ی قدبلندی بود که اندامی متناسب و بانشاط داشت، به همان چالاکی و زیبایی که در جوان نوبالغی دیده می‌شود اما سر و گردنش... از پیرترین و فرسوده‌ترین سر و گردن‌هایی بود که ممکن است در جهان وجود داشته باشد. موهای انبوه فلفل‌نمکی‌اش به موازات هم و در دو دسته‌ی مجزا دو سوی سر بزرگش به عقب می‌رفت، درحالی که آن قسمت از سرش که میان این دو دسته‌ی مشخص مو قرار داشت، طاس و براق و یکدست بود.»[13]

«دکتر حاتم نماینده‌ی انسان دوشقه‌شده‌ی جهان مدرن است که بین سنت و مدرنیته، دیروز و امروز، هویت بومی و همسان‌سازی مدرن دست‌وپا می‌زند و گیر افتاده است. او هم جوان است و هم پیر، هم پیرامونش شلوغ است و هم تنها، هم قدرت دارد و هم عاجز است، هم به‌واسطه‌ی حرفه‌اش زندگی می‌بخشد و هم با تزریق آمپول مرگ، مرگ را در رگ همه‌ی مردم شهر تزریق می‌کند. درد او بی‌ریشگی و معلق بودن در جهان تقابل‌هاست.»[14]

در داستان ملکوت، صادقی ادبیات داستانی معناباخته‌ی فارسی را به خوبی نشان می‌دهد. شخصیت‌ها در میان چرخ‌دنده‌های زندگی تکراری و پوچ خود گرفتار هستند. البته همه‌ی مؤلفه‌های معناباختگی در ملکوت وجود ندارد ولی با این وجود می‌توانیم آن را اثری معناباخته بدانیم؛ چرا که اغلب مؤلفه‌ها را در این داستان می‌بینیم.

صادقی در ملکوت بازگشت به داستان‌های تمثیلی و اسطوره‌ای را فراموش نکرده است و «در نتیجه‌ی نابسامانی‌های سال‌های دهه‌ی 1330 و 1340 ادبیات آشکارا از مفاهیمی نظیر تعهد روی‎گردان شده و در انفعال نومیدانه و بدبینانه‌ای فرو می‌رود و به روایت‌های تمثیلی و اسطوره‌ای گرایش پیدا می‌کند. صادقی نیز همچون دیگر نویسندگان نسل شکست، در مواجهه با اختناق فضای حاکم، از روی آوردن به مباحث اساطیری غافل نمانده و ملکوت وی با در هم آمیختن رویا و واقعیت و با الهام از تقابل همیشگی شیطان و خدا، نیکی و تباهی و تیرگی و روشنی، نمونه‌ای از بازگشت نوجویانه به داستان‌های تمثیلی و اسطوره‌ای است.»[15]

نکته‌ی دیگر در مورد داستان ملکوت بهرام صادقی این است که آن نمونه‌ی داستان در ژانر گوتیک است. گوتیگ نام یک ژانر ادبی است که در فاصله‌ی سال‌های 1760 تا 1820 به وجود آمد. در ژانر گوتیک انسان به زمان‌ها و مکان‌هایی برده می‌شود که مملو از ترس و وحشت است و مرز بین مفاهیم واقعی و غیرواقعی برداشته می‌شود.

در ملکوت ویژگی‌های این ژانر دیده می‌شود.


[1]- بهرام صادقی؛ بازمانده‌های غریبی آشنا: محمدرضا اصلانی. 29 و 30

[2]- «یادی از بهرام صادقی». مجله‌ی آزما، ۱۳۸۲

[3]- مولفه‌های نوجویانه‌ی آثار بهرام صادقی و رمان نو؛ تاثیر،تاثر یا توارد: ابراهیم سلیمی و مینا اعلایی. 4

[4]- داستان موقعیت: روایت هستی‎ شناختی انسان مدرن بازخوانی و تحلیل داستان‌های بهرام صادقی. 21

[5]- مولفه‌های نوجویانه‌ی آثار بهرام صادقی و رمان نو؛ تاثیر،تاثر یا توارد: ابراهیم سلیمی و مینا اعلایی. 16 و 17

[6]- بررسی و تحلیل سبک‌شناسانه‌ی طنز سیاه در داستان‌های کوتاه بهرام صادقی: نیره شاطری، محبوبه خراسانی و مرتضی رشیدی. 5

[7]- همان. 6

[8]- سنگر و قمقمه‌های خالی: بهرام صادقی.

[9]- داستان موقعیت: روایت هستی‎ شناختی انسان مدرن بازخوانی و تحلیل داستان‌های بهرام صادقی. 13

[10]- ملکوت: بهرام صادقی. 1

[11]- مشخصه ادبیات گوتیک در ملکوت بهرام صادقی: عیدالله حسن زاده میرعلی. 9

[12]- بهرام صادقی؛ بازمانده‌های غریبی آشنا: محمدرضا اصلانی. 77

[13]- ملکوت: بهرام صادقی.

[14]- داستان موقعیت: روایت هستی‎ شناختی انسان مدرن بازخوانی و تحلیل داستان‌های بهرام صادقی. 15

[15]- مولفه‌های نوجویانه‌ی آثار بهرام صادقی و رمان نو؛ تاثیر،تاثر یا توارد: ابراهیم سلیمی و مینا اعلایی. 6

دیدگاه ها

کاربر مهمان ۱۴۰۲/۰۵/۲۶

با سلام پيشنهاد مي کنم با کتاب هاي زوج نويسنده ي ایرانی(دکتر حميد رضائي و دکتر فرشته مرزبان) در موضوع موفقيت که انتشار کتاب هاي خود را از سال 1401 شروع کرده اند آشنا شويد. برخي از ويژگي هاي کتاب هاي ايشان عبارت است از: – خلاصه گويي – جامعيت مطالب به طوري که به جنبه ها و ابعاد مختلف در موضوع موفقيت پرداخته اند – رعايت اصل انگيزش در کنار آموزش – جذابيت آثار به خاطر رعايت جنبه هاي خلاقانه در ارائه ي مطالب – قابليت فهم و پذيرش مفاهيم براي افراد با سطح تحصيلات و سليقه هاي مختلف. اسامي کتاب هايشان: – هفتصد نکته موفقيت آميز – هزار و يک سکه – گنج من – دیدگاهی که زندگی را در مدار آسانی قرار می دهد! بعضي از کتاب هاشون به عربي و انگليسي هم ترجمه شده.

کاربر مهمان ۱۴۰۲/۰۹/۱۱

سلام من کتاب گنج من از این زوج نویسنده رو خوندم واقعا عالیه واقعا کتابهاشون با بهترین کتابهای موفقیت که در دنیا نوشته شده قابل رقابت هست.

پرسش های متداول

ظهور پاره ای از مشخصه های نامأنوس و نوظهور در داستان های صادقی او را در زمره نویسندگان مدرن ایرانی قرار می دهد. او درباره مسائلی که نسلی را طی سال های بعد از کودتای 28 مرداد 1332 برآشفته کرده بود، حرف های تازه ای داشت و در بیشتر آثارش واخوردگی، یأس و شکست این سال ها را به نمایش گذارده است.

تلاش بهرام صادقی برای ایجاد ساختارهای جدید در داستان نویسی نقطه تمایز او با نویسندگان هم عصرش است. او به دنبال سبکی است که بتواند مفاهیم جدید شکل گرفته در اجتماع را به کمک آن بازگو کند.صادقی در زمانه ی پرالتهابی در ایران می زیسته است، سال هایی که وقایع سیاسی بسیاری را در تاریخ خود باقی گذاشته اند؛ همین موضوع در کنار موضوعاتی دیگر مثل اضطراب مدرنیته جهانی، تجربه سنت و مدرنیته ایرانی، آشنایی با فلسفه اگزیستانسیالیسم و آثار فرانتس کافکا در روایت داستان هایش هویداست.

ملکوت داستانی است بلند در شش فصل که نخستین بار در 1340 به چاپ رسید. داستانی مدرن با گرایش به سوی نویسندگانی نظیر ادگار آلن پو و کافکا. نویسنده از زاویه دید دانای کل مطلق با ساخت فضایی دقیق و نثری موجز در همان نخستین جمله داستان، ذهن مخاطب را با یک شوک به قلاب می اندازد:«در ساعت یازده شب چهارشنبه ی آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد».

مطالب پیشنهادی

رنج زیبایی که نامش مادرانگی‌ست

رنج زیبایی که نامش مادرانگی‌ست

معرفی کتاب هفته‌ی چهل‌ و چند، بیست روایت از مادری در همین روزها

همواره در گریز

همواره در گریز

کریستین بوبن ما را با دیوانه بازی‌های درونش همراه می‌کند

مرگ ایوان ایلیچ، انبانی از بینش‌ها و عدسی‌های ضروری

مرگ ایوان ایلیچ، انبانی از بینش‌ها و عدسی‌های ضروری

مروری بر کتاب مرگ ایوان ایلیچ نوشته‌ی لئو تولستوی

کتاب های پیشنهادی