ماریو وارگاس یوسا(Mario Vargas Llosa) به طور کامل خورخه ماریو پدرو وارگاس یوسا ، (متولد 28 مارس 1936 ، آرکیوپا ، پرو) ، نویسنده اسپانیایی پرو که تعهد او به تغییرات اجتماعی در رمان ها ، نمایشنامه ها و مقاله هایش مشهود است. در سال 1990 وی نامزد ناموفق ریاست جمهوری پرو بود. "وارگاس یوسا" جایزه نوبل ادبیات 2010 "به دلیل نقشه برداری از ساختارهای قدرت و تصاویر برجسته خود از مقاومت ، شورش و شکست فرد" دریافت کرد.
ماریو بارگاس یوسا، در ۲۸ مارس سال ۱۹۳۶ در آرکیپایپرو به دنیا آمد، وی تنها فرزند پدر و مادرش بود، والدینش پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. ۱۰ سال اول زندگیش را در بولیوی و با مادرش گذراند. پس از آن که پدربزرگش مقام دولتی مهمی در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال ۱۹۴۶ به سرزمینش بازگشت.
در ۱۴ سالگی پدرش وی را به دبیرستان نظام فرستاد که تأثیری ژرف و پایا بر او نهاد و ایده نخستین رمانش را در ذهنش پروراند. نگرش داروینگرایانه او نسبت به زندگی حاصل تجربه همین دو سال است. بارگاس یوسا در رشته هنرهای آزاد دانشگاه لیما فارغالتحصیل شد و سپس از دانشگاه مادرید در رشته ادبیات درجه دکترا گرفت. یوسا در سال ۱۹۵۹ به پاریس مهاجرت کرد و به عنوان معلم و روزنامهنگار خبرگزاری فرانسه و همچنین تلویزیون ملی فرانسه مشغول به کار شد. وی سالها در اروپا، به ویژه در پاریس و لندن و مادرید زیست و به کارهای گوناگون پرداخت. مترجمی، روزنامهنگاری و استادی زبان از آن جملهاند.
وی در نوزده سالگی با خولیا اورکیدی، که یکی از نزدیکانش و هیجده سال از او بزرگتر بود، ازدواج کرد. در رمان برجستهٔ «عمه خولیا و میرزابنویس» (۱۹۷۷) از شخصیت این زن الهام گرفتهاست. اما این ازدواج دیری نپایید و در ۱۹۶۴ به طلاق انجامید و در سال بعد با پاتریسیا، «بانوی زندگیاش» دیدار کرد که تا امروز همسر اوست و از او سه فرزند دارد: آلوارو، گونسالو، مورگانا.
ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دستهها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان سه نویسنده بزرگ آمریکایی جنوبی ببیند. امروز اما ادبیات پر رونق آمریکای لاتین مدیون گابریل گارسیا مارکز، فوئنتس و یوسا است.
یوسا از همان سنین نوجوانی با نشریه لاکرونیکا همکاری داشت. با چاپ نخستین شعرهایش و سازماندهی اعتصابات دانشجویی نخستین سالهای دانشگاه، چهرهٔ یک روشنفکر تمام عیار را به خود گرفت. به کارهای مختلفی رو آورد که چیزی جز تلاش معاش نبود. اما در کنار این کارها ادبیات و حقوق را با علاقه دنبال میکرد.
سال ۱۹۵۸ بود که موفق به دریافت یک فرصت تحصیلی در دانشگاه مادرید شد. سال بعد مجموعه داستانهای کوتاهش در بارسلون به چاپ رسید. او سرانجام مثل خیلی دیگر از هنرمندان و روشنفکران آمریکای لاتین از پاریس سر درآورد. جالب آن که در همین شهر بود که با بورخس، فوئنتس و تعدادی دیگر از نویسندگان اسپانیولی زبان آشنا شد. در سال ۱۹۶۳ اولین رمانش منتشر شد؛ دوران قهرمان ماجرای دخالت نظامیان در عرصه سیاست و تبعات شوم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن است. چیزی که به تقدیر محتوم بسیاری از ملتهای جهان سوم، به خصوص آمریکای لاتین بدل شد.
این رمان به شدت با استقبال منتقدان و خوانندگان روبه رو شد. همین تأثیر گسترده کافی بود تا نام نویسنده به عنوان یک منتقد رادیکال مطرح شود و تعدادی از نسخ کتابش به عنوان کتاب ضاله طی مراسمی رسمی به آتش کشیده شود. اما این مانع از اهدا جایزه منتقدان به یوسا نشد. در سال ۱۹۶۶ پس از چاپ دومین رمانش «خانه سبز» از پاریس به لندن رفت و به تدریس ادبیات اسپانیایی – آمریکایی اشتغال ورزید. سال بعد دومین مجموعه داستانش منتشر شد و او را برنده دو جایزه ادبی کرد.
وقتی برای دریافت جایزه منتقدین اسپانیایی به کاراکاس رفت، خطابههایی دربارهٔ سرنوشت و مسئولیت نویسندهٔ پرویی ایراد کرد. مهمتر از آن دیدار با گابریل گارسیا مارکز است که بعدها به همکاری ادبی و انتشار «رمان در آمریکای لاتین» انجامید. سومین رمانش «گفتگو در کاتدرال» در ۱۹۶۹ منتشر شد. یک سال بعد به بارسلون رفت تا نوشتن یکی از معتبرترین نقدها بر آثار مارکز را آغاز کند. این کتاب در ۱۹۷۱ منتشر شد.
پیش از این یوسا چند سفر به کوبا داشت و مثل بسیاری از نویسندگان آمریکای لاتین، رابطه خوبی با حکومت کوبا پیدا کرد. اما زندانی شدن ابرتو پادیلا، نویسنده کوبایی، زمینهساز اعتراض گسترده نویسندگان آمریکای لاتین شد. یوسا به همراه دیگر نویسندگان سرشناس آن خطه، اختناق حاکم بر جامعه کوبا و شخص فیدل کاسترو را محکوم کردند. با کمک تعدادی از نویسندگان هم فکرش نشریه «آزاد» را در پاریس منتشر کرد و کتاب «ماجرای پنهانی یک رمان» را در بارسلون منتشر ساخت.
چهارمین اثرش «سروان پانتوخا و خدمات ویژه» در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. سال ۱۹۷۴ پس از اقامت طولانی در اروپا به زادگاهش بازگشت. در ۱۹۷۶ به ریاست باشگاه پن (انجمن قلم آمریکا) برگزیده شد و سفرهای زیادی به دانشگاههای مختلف اروپا و آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی کرد و به عنوان استاد مدعو به سخنرانی و تدریس پرداخت. «عمه خولیا و میرزابنویس» ماجرای نخستین ازدواج یوسا است که در ۱۹۷۷ به چاپ رسید. رمان حجیم «جنگ آخرزمان» که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، حاصل کار هنرمندی است که دوران جوانی نویسندگیش را پشت سر گذاشتهاست. این پروژه بزرگ، زیر قلم یوسا با مهارت شگرفی شکل گرفته و حجم کار و شخصیتهای پرشمار و رابطه بینامتنی رمان با بخشی از تاریخ برزیل، هیچگاه موجب سستی اثر نشد. تا جایی که این اثر را به عنوان نظیری برای «جنگ و صلح» تولستوی در ادبیات آمریکای لاتین توصیف کردهاند.
یوسا پس از «جنگ آخرزمان» چند اثر دیگر نیز به مجموعه آثارش افزودهاست که از میان آنها «زندگی واقعی الخاندرو مایتا» و «سوربز» و «نامههایی به نویسنده جوان» اهمیت بیشتری دارند. با این حال هنوز هم «گفتگو در کاتدرال» و «جنگ آخرزمان» به عنوان مهمترین آثار نویسنده مورد توجه مخاطبان و منتقدان هستند.
او اثر درخشان خود «عصر قهرمان» را در بیست و شش سالگی نوشت که نشان از نبوغ نویسنده در آن سنین داشت و برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورد. یوسا، آندره مالرو را نویسندهای دانست که بر نگارش اثرش عصر قهرمان تأثیر گذاشت. یوسا همچنین بیان کرد که آثار مالرو را «با شور و شوق فراوان» میخوانده: «شاید در تمام صحنههایی که در عصر قهرمان اعمال جمعی یا زندگی دانشآموزان را همچون جامعهای وصف کردهام، صحنههایی از رُمانهایی مالرو را در نظر داشتهام که صحنهٔ جمعه را توصیف مسکند. به نظر من در نوشتنِ جنبههای جمعی زندگی، رُماننویس بزرگی بود.»
یوسا هفتم اکتبر سال ۲۰۱۰ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. آکادمی نوبل که مقر آن در استکهلم سوئد است، از یوسا به عنوان خالق آثاری نام برده که در آن وی به «ترسیم پیکرههای قدرت» پرداخته و نگاه نافذی به «مقاومت، طغیان و شکست فردی» دارد .
وی نویسنده اسپانیایی پرو , برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۰ و نامزد ناموفق ریاست جمهوری پرو است .
86 سال. .
سوربز ، جنگ اخر زمان ، سال های سگی ، روزگار سخت .