کتاب سال های سگی

نویسنده: ماریو بارگاس یوسا

آلبرتو سلام داد٬ عقب‌گرد کرد و نگاهش به سربازها افتاد که در پاسدارخانه سرهای خود را روی نیمکت به هم نزدیک کرده بودند. از پشت سر شنید: «ما که کشیش نیستیم٬ الدنگ.» جلو او٬ در سمت چپ٬ ساختمان‌های سیمانی قد کشیده بود: سال پنجم٬ سال چهارم٬ و بعد سال سوم که آسایشگاه سگ‌ها بود.

صفحه ۲۷

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب سال های سگی

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

داستان‌هایی با پوست و گوشت و استخوان

مروری بر کتاب بهترین داستان‌‌های کوتاه ارنست میلر همینگوی

راوی قصه‌ی مردمانی که به سوگ میهن‌شان نشسته‌اند

ماریو بارگاس یوسا: مروری بر زندگی و آثار

وفادار به سنت پدر، وداع با اسلحه

ارنست همینگوی: مروری بر زندگی

کتاب های پیشنهادی