وقتی از این مقوله صحبت به میان آوردم گفت: «میدانم، این را خیلی خوب میدانم. با وجود این تو را عاشق خود خواهم کرد، اما عجلهای در کار نیست. در درجه اول ما مصاحب همدیگریم، دو نفر آدمی هستیم که به امید دوست شدن با هم نشستهایم و همدیگر را خوب شناختهایم. فعلا هر کدام از دیگری چیزی یاد میگیریم خود را با همدیگر مشغول میکنیم. من سن کوچک رقصم را هم به شما نشان میدهم، به تو یاد میدهم که چطور برقصی و قدری لذت ببری و احمق باشی و تو اندیشههایت را به من میآموزی و قدری هم از آن همه چیزهایی که میدانی.»
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید