با چه سماجتی از پذیرش سالخوردگی طفره میرویم به چیزی را که نه تنها اجتنابناپذیر، بلکه آشکار هم هست، یکسر به کناری میرانیم.چقدر دروغ میبافیم تا چیزی را که دیگران به روشنی میبینند، انکار کنیم.این پلک هایی که یکسر پایینتر میافتد، چشم هایی بینم و خونگرفته، موی سفید تُنُکشده، که دیگر حتی نمیشود آن را طاسیِ برّاق و پُرنشاط جوانی جا زد،و این کش آمدن بیقوارهی دهان که نشانهیبیزاری از قیافهی خود است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی