کتاب وقت رفتن

نویسنده: یوزف وینکلر

در فصل زمستان هر وقت آب نهر کم می‌شد، شب هنگام، ساعت ده با یک فانوس نفتی در کناره‌ی بستر نهر راه می‌افتادم، از میان سنگ و کلوخ تنگه‌ی نهر بالا می‌رفتم و وارد جنگل تاریک می‌شدم که مسیر آب را برگردانم تا حوضچه‌ی نهر، که سی متر طول و شش متر عرض داشت در طول شب پر بشود. حوضچه چهار متر عمق داشت. اگر با آن فانوس روشن روی یخ‌ها سُر می‌خوردم و داخل حوضچه می‌افتادم، حتماً کارم تمام بود. من تا امروز بلد نیستم شنا کنم.

صفحه ۳۶

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب وقت رفتن

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

نقد بی‌طرفانه‌ی دو کشور دوست و همسایه

مروری بر مجموعه داستان چشم سگ نوشته‌ی عالیه عطایی

اثری از تو چاپ شده، پس هستی!

مروری بر کتاب پرنده به پرنده؛ درس‌هایی چند درباره‌ی نوشتن و زندگی نوشته‌ی آن لاموت

هوش مصنوعی: چگونه اسب‌های روشنگری را تربیت کنیم؟

نقش هوش مصنوعی در ترجمه ادبی: چالش‌ها و فرصت‌ها

کتاب های پیشنهادی