
در فصل زمستان هر وقت آب نهر کم میشد، شب هنگام، ساعت ده با یک فانوس نفتی در کنارهی بستر نهر راه میافتادم، از میان سنگ و کلوخ تنگهی نهر بالا میرفتم و وارد جنگل تاریک میشدم که مسیر آب را برگردانم تا حوضچهی نهر، که سی متر طول و شش متر عرض داشت در طول شب پر بشود. حوضچه چهار متر عمق داشتم. اگر با آن فانوس روشن روی یخها سُر میخوردم و داخل حوضچه میافتادم، حتماً کارم تمام بود. من تا امروز بلد نیستم شنا کنم.
صفحه ۳۶
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی