کتاب وداع با اسلحه

نویسنده: ارنست همینگوی

نه کف واگن باری را دوست می‌داری و نه توپ‌هایی را که روپوش برزنتی دارند و بوی فلز روغن‌زده می‌دهند یا برزنتی که آب باران ازش نشت می‌کند، گرچه زیر برزنت خوب است و پهلوی توپ خوش است؛ ولی تو دیگری را دوست می‌داری که اکنون می‌دانی که اینجا نمی‌توان تصورش را هم کرد و اکنون سرد و روشن می‌بینی- اما نه چندان سرد که روشن و تهی. به روی شکم خوابیده‌ای و تهی می‌بینی و دیده‌اید که سپاهی پس  رفت و سپاهی پیش آمد. ماشین‌ها و سربازانت را از دست داده‌ای،‌ مانند فروشنده فروش‌گاهی که فروش‌گاهش آتش بگیرد و جنس‌هایش را از دست بدهد. بیمه‌ای هم در کار نیست. دیگر از تو گذشته است. تعهدی نداری. اگر پس از آتش‌سوزی، فروشندگان را به علت حرف زدن به ل هجه‌ای که همیشه داشته‌اند تیرباران کنند، بعد هنگامی که فروشگاه دوباره برای کاسبی باز می‌شود، البته نباید انتظار داشت که فروشندگان برگردند. ممکن است به دنبال شغل دیگری بروند- اگر شغل دیگری باشد و اگر به دست پلیس نیفتاده باشند.

صفحه 297


متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب وداع با اسلحه

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

یادگار ۱۴۰۰/۰۳/۲۰

مطالب پیشنهادی

همچون که دراز کشیده بودم و می‌مردم

نگاهی به کتاب گور به گور نوشته‌ی ویلیام فاکنر

خداحافظ مدرسه

نجف دریابندری: مروری بر زندگی و آثار

تا زمانی که یکی از ما زنده است، هردوی ما زنده هستیم. می‌فهمی؟

مروری بر کتاب زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند نوشته‌ی ارنست همینگوی

کتاب های پیشنهادی