کتاب من می دانم تو کی هستی

نویسنده: آلیس فینی

من وسط طولانی ترین راه پله ی جهان گیر افتاده ام و چون فکر می‌کنم بابایم مرده دارم گریه می‌کنم اصلاً چرا باید مردی غریبه در مکانی ناشناس بگوید که بابای جدیدم است. او مرتب حرف می‌زند ولی من دیگر صدایش را نمی‌شنوم دارم با صدای خیلی بلند گریه می‌کنم او مثل من و مگی لهجه ایرلندی ،ندارد صدایش حالت عجیبی دارد که اصلاً از آن خوشم نمی آید.

وقتی به بالای پله ها می‌رسیم مگی می‌گوید: «جان، از سر راه برو کنار یک کم به بچه فضا بده چهار در چوبی می‌بینم که هیچ کدامشان رنگ نشده و همگی بسته اند مگی دستم را می‌گیرد و مرا می کشد و به طرف دورترین در می‌برد می‌ترسم ببینم چی پشتش است برای همین چشمهایم را می‌بندم ولی با این کار کمی سکندری می‌خورم. مگی چنان سفت به دستم می چسبد که مجبور می‌شوم هر طور شده خودم را به او برسانم.

صفحه ۸۱

افزودن به پاکت خرید 70,000 تومان

کتاب من می دانم تو کی هستی

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

سفری به دنیای نمادین

مروری بر کتاب ناز بالش نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی

آزادی به رنگ آتش

مروری بر کتاب محاکمه‌ی ژان دارک در روان نوشته‌ی برتولت برشت

من پیش از هر چیز یک نویسنده هستم

رومن گاری: مروری بر زندگی و آثار

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 70,000 تومان