کتاب مدرک

نویسنده: آگوتا کریستوف 

«خواهرم که رفته بود، یک شب، مرد بی‌خواب باهام حرف زد. پشت پنجره بودم، داشتم آسمان را تماشا می‌کردم تا ابرهای توفانی را توش پیدا کنم که چند روز بود پیش‌بینی‌شان کرده بودند. پیرمرد از آن طرف خیابان باهام حرف زد. بهم گفت: «دیگه نمی‌شود ستاره‌ها را دید. توفان دارد نزدیک می‌شود.» بهش جواب ندادم. یک جای دیگری تو چپ و راست خیابان را نگاه کردم. دلم نمی‌خواست باهاش ارتباط برقرار کنم. بهش محل نمی‌گذاشتم.

صفحه 108

افزودن به پاکت خرید 55,000 تومان

کتاب مدرک

دیدگاه‌ها

سجاد ۱۴۰۲/۱۱/۲۰

سه گانه اگوتا کریستوف حرف ندارند

مطالب پیشنهادی

از این قطار پیاده نشو!

مروری بر کتاب مرا به کنگاراکس نبر نوشته‌ی آندری کورکوف

شاید او را بشناسید

مروری بر کتاب عوضی نوشته‌ی ژوئل اگلوف

پناهنده به داستان

مرور سه گانه دوقلوها نوشته‌ی آگوتا کریستف

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 55,000 تومان