
ورودی عمارتی که شاتوف در آن مقیم بود بسته نبود. اما ستاوروگین چون از پلهها بالا رفت و به هشتی وارد شد خود را در چنان ظلمتی یافت که ناچار کورمال کورمال طارمی پلکانی را که به نیم طبقه بالا میرفت پیدا کرد. ناگهان از بالا دری باز شد و روشنایی به نظر آمد. اما شاتوف خود از در بیرون نیامد. فقط در آپارتمانش را باز کرده بود. وقتی نیکلای وسیه والودویچ در آستان در آپارتمان او رسید خود او را در گوشه اتاق کنار میز دید، که در انتظار ایستاده بود. ستاوروگین از آستانه در گفت: «من برای کاری آمده ام. اجازه می دهید؟»
صفحه ۳۲۷
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی