
دلت باز خواهد شد!
می دانم
من مرده ام
و این را فقط من میدانم و تو
که دیگر روزنامه را با صدای بلند نمی خوانی
نمی خوانی و
این سکوت مرا دیوانه کرده است
آن قدر که گاهی دلم می خواهد
مورچه ای شوم
تا در گلوی نی لبکی خانه بسازم
و باد نت ها را به خانه ام بیاورد
یا مرا از سیاهی سنگ فرش خیابان بردارد
بگذارد روی پیراهن سفید تو
که می دانم
باز هم مرا پرت میکنی
لابه لای همین سطر ها
صفحه45
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید