
به یاد خانم وان هوپر افتادم که شب گذشته به من گفته بود: پایم را از گلیم خود درازتر کرده و ناراحتش میکنم. شاید اظهار نظرم در مورد مونتکارلو خانم وان هوپر را ناراحت کرده بود. ولی من اصلاً میل نداشتم که این مرد جوان نظریات من و خانم وان هوپر را در یک جا همطراز بداند. صرف ناهار با این آقا شخصیت تازهای به من بخشیده بود و احساس اهمیت و ارزش میکردم. هنگامی که ما از پشت میز بلند شدیم پیشخدمت جلو دوید و صندلی مرا به عقب برد و دستمالم را که به زمین افتاده بود مؤدبانه برداشت و به دستم داد و با لبخند گفت: «امیدوارم که مادموازل از پذیرایی امروز ما راضی شده باشند».
صفحه ۳۹مروری بر کتاب ربهکا نوشتهی دافنه دوموریه
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی