کتاب دل مردگی (از سه گانه ی راه های آزادی)

نویسنده: ژان پل سارتر

کامیون‌ها، وانت‌ها، سواری‌ها، تاکسی‌هایی با پرچم سیاه و درشکه‌ها. هر بار که اتومبیلی از کنارشان می‌گذشت از شهامت سارا ذره‌ای کم‌تر می‌شد و ژیَن کمی دورتر. بعد نوبت به رژه‌ی ارابه‌ها رسید و ژیَن همچنان جیرجیرکنان عقب می‌رفت؛ سرانجام آسفالت مخصوص عابرانِ پیاده جاده را پوشاند. سارا به حاشیه‌ی سرازیری پناه برد: از ازدحام مردم می‌ترسید. آن‌ها آرام‌آرام و با مشقت راه می‌رفتند، درد مشترک همه را هم خانواده کرده بود: هر کسی پا به جمع آن‌ها می‌گذاشت شبیه‌شان می‌شد. نمی‌خواهم. نمی‌خواهم شبیه آن‌ها شوم. آن‌ها نگاهش نمی‌کردند؛ بدون نگاه کردن از ماشین فاصله می‌گرفتند: آن‌ها چشم نداشتند. مرد غول‌آسایی با کلاه حصیری که در هر دستش یک چمدان بود کورکورانه به ماشین کشیده شد، به گِلگیر چسبید، دورِ خودش چرخید و تلوتلوخوران به راهش ادامه داد. رنگش پریده بود. روی یکی از چمدان‌ها برچسب‌های رنگ‌به‌رنگی بود: سويل، قاهره، سارایوو، استرسا.

صفحه ۱۹

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب دل مردگی (از سه گانه ی راه های آزادی)

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

کیکی با طعم شیرین خانواده

مروری بر کتاب کودک خانواده شبیه کیک است نوشته‌ی شونا آینز

تصویرگر خیال‌های دور

ژان ژاک سامپه: مروری بر زندگی و آثار

جادوی افسانه‌ای یک اسطوره

گابریل گارسیا مارکز: مروری بر زندگی و آثار

کتاب های پیشنهادی