
پسر هشتم مایهی درد و رنج من است، ومن خود به درستی نمیدانم به چه علت، به من به چشم یک غریبه نگاه میکند، در حالی که من با محبت پدرانه خود را به او نزدیک حس میکنم. البته به مرور زمان وضع خیلی بهتر شده است. پیشتر ها یاد او کافی بود تا به خود بلرزم. این پسر به راه خود رفته است، پیوند خود را با من کاملاً بریده است و با سرسختی که دارد، با اندام ورزیده و جثه کوچک خود_ در نوجوانی فقط پاهای ظریفی داشت، ولی این احتمالا تا به حال این ضعف بر طرف شده است_ همه جا به خواسته خود خواهد رسید.
صفحه 219
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی