کتاب خمی از شراب ربانی
نویسنده: شمس الدین محمد تبریزی
گفت: بعضی عاشقان با تاق و تُرُنب، و معشوقان و محبوبان ساکن! گفتم: بدان ماند آن تاق و ترنب و سور و دعوت که یکی تو را به باغ برد، که بیا تا گردکان خوری. بر درخت بر رفت، و تراقاتراق درگرفت، و میگوید: بیا به دستک خود بخور، دست مهمان سیاه شد و آستین! و آن دگر مهمان را برد به باغ، و به مقام خوش بنشاند و غلامان را گفت: بروید جوز فروآرید از درخت و پاک کنید، و پوست بیرون کنید، و پوست تنک دیگر را هم بیرون کنید. چنان کردند، آوردند، پاک کرده پیش او نهادند که بخور. او میگوید که این چگونه کودکان است؟ تراقاتراقش به گوش من نرسید، دستم سیاه نشد، آستینم نیالود، من نمیخورم، خدا داند این چیست، گردکان را نماند، من چنین ندیدهام!
صفحه ۲۹۸
- مترجم: محمدعلی موحد
- ناشر : ماهی
- تعداد صفحات: 568
- شابک: 9789642092949
- شماره چاپ: 5
- سال چاپ: 1401
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: عرفانی نقد و تفسیر نثر فارسی متون قدیم
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی

داستان یک انزوا
مرور کتاب «چون بوی تلخ خوش کندر: زندگینامهی فرهاد مهراد» نوشتهی وحید کهندل

اولین برنده نوبل ادبیات
سولی پرودوم، اولین برنده نوبل ادبیات در سال ۱۹۰۱

گذشته هرگز رهایت نمیکند
دربارهی کتاب سنگ کاغذ قیچی نوشتهی آلیس فینی
کتاب های پیشنهادی
