زن پنج روزِ تمام را جلوِ تلویزیون گذراند، خیرهی انبوهِ ویرانی و بیمارستانها، راستههای مغازههایی یکسر گرفتارِ آتش، خطوط آهن و بزرگراههای شکافبرداشته. کلمهای حرف نزد. کومورا که با او حرف میزد جواب نمیداد؛ لمیده بر بالشتکهای مبل، با دهانی قفل، بسته. به نشانِ موافقت یا مخالفت سری تکان نمیداد. کومورا حتا نمیتوانست مطمئن باشد صدایش به گوشِ زن میرسد.
صفحه 123
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید