به دلایل امنیتی و حفاظتی، جای مشخصی در خیابان اصلی نزدیک آپارتمانم قرار گذاشته بودم که نشانی خانه ام فاش نشود. یک وسیلهی نقلیهی معمولی، سر موقع بیرون ساختمان نگه داشت. همان طور که داشتم روی صندلی عقب، کنار ریموند مینشستم، راننده به سرعت از آینهاش عقب را نگاه کرد. مدتی طول کشید سوار شوم زیرا مراقب لباسم بودم و میخواستم مطمئن شوم پاهایم از حدی که باید، از زیر آن بیرون نیاید.
صفحه 240
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید