
جدا براین گمانم که اگر براثر معشیت الهی توجهش معطوف به کلاهش نمی شد.
که داشت می افتاد، این کلمه را تا حد یک ترجیع بند کش می داد. در حقیقت مساله کلاه توجه مداوم و چالاکی دست وتیزی چشم یک تنیس باز را از او طلب می نمود. با آن کلاه حرکات عجیبی می کرد و چالاکی فوق العاده خود را می نمود.
گاهی با شتاب هر چه تمام تر به طرف آن می جهید و درست در موقعی که داشت می افتاد آن را در نیمه را متوقف می کرد.
صفحه 297
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی