کتاب الیور تویست | نشر علمی و فرهنگی

نویسنده: چارلز دیکنز

فصل چهارم

پسرک دزدیده شد

الیور از خانة آقای براون‌لو عازم کتاب‌فروشی شد. هنگامی که به نزدیکی کتاب‌فروشی رسید به‌اشتباه به کوچة دیگری پیچید. ناگهان زنی جوان با صدای بلند جیغ کشید: «آه، برادر عزیزم» و یک‌دفعه با دو دستش يقة اليور را گرفت.

الیور با تقلای زیاد فریاد زد: «نکن، رهایم کن! چرا من را گرفتی؟»

- خدا را شکر که بالاخره پیدایت کردم. آه اليور، تو پسر شیطانی هستی که این قدر نگرانم کردی. بیا به خانه برویم، عزیزم بیا!»

الیور تویست برگشت و دختر را دید و بعد با تعجب فریاد زد: «چی؟ نانسی!»

نانسی رو به مردمی که در آنجا جمع شده بودند فریاد زد: «می‌بینید مرا می‌شناسد! او را مجبور کنید به خانه بیاید، وگرنه قلب پدر و مادر عزیزم خواهد شکست».

در آن هنگام بیل سایکس پرید وسط جمعیت و فریاد زد: «الیور، خیلی زود پیش مادر بیچاره‌ات برو».

صفحه ۱۹

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب الیور تویست | نشر علمی و فرهنگی

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

تک‌افتادگی؛ تباهی نوستالژی

مروری بر کتاب بدن تکه‌تکه‌شده نوشته‌ی لیندا ناکلین

حلب در روح من ساکن است

مصاحبه با خالد خلیفه

بیگانه از وجود

مروری بر کتاب گیاهخوار نوشته‌ی هان کانگ

کتاب های پیشنهادی