کتاب آخرش می آن سراغم
نویسنده: سیامک گلشیری
همین که پیچیدم تو خیابونمون، زدم به یه بابایی که یه کیسه برنج رو شونهش بود و داشت میرفت اونور خیابون. خودش و کیسهش رفتن رو هوا. خودم هم پرت شدم یهور دیگه. موتور فرهاد هم داغون شد. وقتی پا شدم، دیدم آستین دست راستم حسابی جر خورده. دستم هم زخم شده بود. کشیده شده بود رو آسفالت و پوستش رفته بود. ظاهراً چیز مهمی نبود، ولی دست که بهش میزدم، دادم میرفت هوا. ولی پای اون یارو پیرمرده، همون که زده بودم بهش، آشولاش شده بود. دیگه نمیتونست از جاش جم بخوره. پاش نشکسته بود، حتا زخم هم نشده بود، ولی دیگه نمیتونست راه بره.
صفحه ۱۱۳
- نام کتاب: آخرش می آن سراغم
- ناشر : چشمه
- تعداد صفحات: 155
- شابک: 9786002292759
- شماره چاپ: 5
- سال چاپ: 1401
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
قتل خانوادگی، نفت و افبیآی
مرور و بررسی کتاب قاتلان ماه گل اثر دیوید گرن
ارواح معلق در تاریکی اسارت
مروری بر نمایشنامهی خانهی برناردا آلبا نوشتهی فردریکو گارسیا لورکا
کدام کتابها میتوانند در پذیرش و تحمل طلاق والدینم به من کمک کنند؟
فرانچسکا سگال کتابهایی برای پذیرش و تحمل طلاق پیشنهاد میکند
کتاب های پیشنهادی