کودک شما هم از تاریکی می‌ترسد؟

مروری بر کتاب کودک ویکی و تاریکی نوشته‌ی اما یارلت

فائزه ملاعبداللهی

چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۳

کتاب کودک ویکی و تاریکی

ویکی و تاریکی داستان پسر بچه‌ای را روایت می‌کند که از خیلی چیزها می‌ترسد. او معتقد است «تا چشم کار می‌کند همه‌ جای دنیا پر است از چیزهای ترسناک.»[1] اما از یک چیز بیشتر از همه می‌ترسد: تاریکی. تاریکی برایش مبهم است و شخصیت‌های ترسناک، غول‌ها و هیولاهای بزرگ را در تاریکی می‌جوید. ویکی از شب می‌ترسد و گاهی تا خود صبح بیدار می‌ماند که مبادا از میان تاریکی غول یا هیولایی به سراغش بیایند. شب‌ها صداهای ترسناکی به گوشش می‌رسد و خواب را از چشمان او دور می‌کند.

ویکی تصمیم می‌گیرد برای مقابله با ترس خود و مبارزه با تاریکی کارهایی بکند. پس شروع می‌کند: هویج می‌خورد تا چشمانش قوی شوند، از وسایل دید در شب استفاده می‌کند، لباس جغدی می‌پوشد، کرم شب‌تاب می‌گیرد،  اعتراض می‌کند، اتاقش را با شب‌رنگ رنگ می‌کند و... اما هیچ‌کدام آن‌ها چاره‌ساز نیست و تا می‌آید هرکدام از این کارها را انجام دهد، خیلی زود دوباره شب می‌شود. برای همین ویکی از وقت خواب متنفر است!

شبی از شب‌ها که ویکی چهارچشمی مراقب هیولاها و منتظر صداهای ترسناک است، کاسه‌ی صبرش لبریز می‌شود و فریاد می‌زند: «من تا جایی که توانستم تحمل کردم! تاریکی!!! امیدوارم تو و آن صداهای ترسناک، هیولاهای تیره و دنیای سیاهت فقط... فقط... بروید بیرووون!!!» [2] که ناگهان یه چیز عجیب و غریب وارد اتاقش می‌شود. ویکی حسابی می‌ترسد، اما برای اینکه به حرف مامان گوش کند و مؤدب باشد، به موجود غریبه سلام می‌کند. موجود عجیب و غریب می‌گوید: «سلام من تاریکی هستم... بیا باهم این اطراف چرخی بزنیم.»[3]

ویکی حسابی ترسیده است، اما با تاریکی همراه می‌شود. آن‌ها به جاهای تاریک و ترسناک سرک می‌کشند و هرجایی که ممکن است هیولاها زندگی کنند را بررسی می‌کنند؛ توی کمد دیواری، زیر تخت‌خواب، توی سوراخ آبگیر حمام، توی انباری و ... . بعد نوبت به صداهای ترسناک می‌رسد. ویکی و تاریکی به سراغ صداها می‌روند تا ببینند هرکدام از کجا می‌آیند؛ صدای خروپف، صدای یخچال،  صدای باد و ... .

بعد از اینکه همه‌ی صداها و فضاهای ترسناک را با هم بررسی می‌کنند، انگار دیگر هیچ‌کدامشان ترسناک نیستند؛ جز یک چیز که به گفته‌ی ویکی «بدترین جایی که تاریکی آن از همه‌جا تاریک‌تر است.»[4] پس تصمیم می‌گیرند به آن‌جا بروند؛ جایی به نام «آسمان شب».  آن‌ها در آسمان گشتند و گشتند و همه‌ی ستاره‌ها و ماه و زمین را دیدند. یک سفر ماجراجویانه و یک گردش دل‌انگیز را پشت سر گذاشتند. کم‌کم صبح رسید و خورشید طلوع کرد و وقت برگشتن به خانه بود. ویکی فهمید «وقتی نگران نباشم و دیگر نترسم... تاریکی می‌تواند کلی بامزه و جالب و جادویی باشد»[5] و از آن شب به بعد ویکی زمان خواب منتظر دوست جدیدش تاریکی بود.

ترس از تاریکی

در این داستان نویسنده یکی از ترس‌های کودکان را به تصویر کشیده است؛ ترس از تاریکی که به صورت گسترده در میان کودکان وجود دارد. آنچه در این داستان به برطرف شدن ترس کودک کمک می‌کند، تصاویر دوست‌داشتنی و نسبتاً طنزآمیز کتاب است. تصویرگر کتاب تاریکی را به شکلی مهربان و دوست‌داشتنی ترسیم کرده است. هم‌چنین شخصیت تاریکی به نحوی معرفی می‌شود که یاری‌رسان ویکی بوده و تلاش می‌کند همه‌ی چیزهای ترسناک را به اتفاقاتی خنده‌دار و بامزه و حتی با ظاهری دوست‌داشتنی تبدیل کند.

صفحه‌ی اول کتاب تصویری زیبا از آسمان شب است با ستاره‌ها و صورت‌های فلکی که نگاه کردن به آن نه تنها ترسناک نیست، که زیبایی آسمان را در ذهن کودک یادآور می‌شود. اگر کمی با دقت نگاه کنیم، می‌بینیم در میان این آسمان یک نفر ایستاده است! او کسی نیست جز ‌تاریکی. شاید بد نباشد بعد از خواندن کتاب یک‌بار دیگر آن را ورق بزنیم و با کودک به دنبال شخصیت تاریکی بگردیم. این تصویر داستان را برای کودکان باورپذیرتر می‌کند.

جایی در اوایل داستان ویکی می‌گوید: «مامان می‌گوید من الکی خیال‌بافی می‌کنم. اصلاً چیزی برای ترسیدن وجود ندارد... راستش، گفتن این حرف برای خودِ مامان راحت است.»[6] بله، ویکی در این داستان درست می‌گوید. صحبت کردن از ترس کودکان شاید برای ما راحت باشد، اما برای خودشان مسئله‌ی مهم، بزرگ و نگران‌کننده‌ای است. در ادامه یک تصویر بزرگ از چیزهایی که ویکی از آن‌ها می‌ترسد وجود دارد؛ سگ، زنبور، جاهای بلند، پارچه‌های چارخونه و ... . خوب است در زمانِ خواندنِ کتاب کودک را به نام بردن ترس‌هایش دعوت کنیم و حتی تصاویری از ترس‌هایش را در کنار ترس‌های ویکی بچسبانیم. استفاده از راهکار ویکی برای عینی شدن ترس‌های کودکان کمک‌کننده است.

صفحه‌ی پایانی داستان مشتمل بر عکس‌هایی است که به نحوی با تاریکی ارتباط دارند و نوشته‌ها، تجربیات ویکی را نشان می‌دهد. این تصویر به‌خوبی وجود تاریکی در بخش‌های مختلف زندگی روزمره را نمایان می‌کند. استفاده از رنگ‌های ملایم در تمام تصاویر کتاب در کنار تیرگی شب، روند داستان را لطیف‌تر کرده تا تاریکی را در قالبی دوست‌داشتنی‌تر به کودک ارائه دهد. آخرین صفحه از کتاب مجدداً تصویری زیبا از آسمان شب است؛ اما سوال این است که تاریکی کجای آن قرار دارد؟ این کتاب را انتشارات مهرسا با همکاری نشر مهر و ماه نو برای گروه سنی 6 تا 12 سال منتشر کرده است.


منابع: یارلت، اما. 1400، ترجمه‌ی سمیه حیدری، تهران: نشر مهرسا


[1]- یارلت، 1400: 6

[2]- همان، 12

[3]- همان، 18

[4]- همان، 24

[5]- همان، 27

[6]- همان، 5

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

جزیره‌ی آقا فیله

جزیره‌ی آقا فیله

مروری بر کتاب کودک جزیره‌ی آقا فیله نوشته‌ی لئو تیمرز

با ذهنت پرواز کن

با ذهنت پرواز کن

مروری بر کتاب کودک سالی که یاد گرفتیم پرواز کنیم... نوشته‌ی ژاکلین وودسن

بزرگ شدن آن‌قدرها هم بد نیست

بزرگ شدن آن‌قدرها هم بد نیست

مروری بر کتاب کودک دوست ندارم بزرگ شوم! نوشته‌ی دیو پتی

کتاب های پیشنهادی