«مادرم زنی زیبا و بااستعداد بود؛ وضع روحی نامتعادل و بیمارگونهای داشت. تصور میکنم اکثرا مست بود. یادم میآید روزی نعلبکی را پر از الکل صنعتی و نمک طعام کرد. نعلبکی را روی میز آشپزخانه گذاشت، بعد همهی چراغها را خاموش کرد و مرا پشت میز روبهروی خودش نشاند؛ و بعد کبریت کشید و مخلوط نمک و الکل را روشن کرد. شعلهی آن تقریبا زردِ زرد بود، شعلهی طیف سدیم. در پرتو شعلهی سدیم هر دو به هم نگاه میکردیم؛ قیافهی مادرم مثل مردهها شده بود، من نیز مثل مردهها شده بودم.
مادرم گفت: «ببین وقتی بمیریم همین شکلی میشیم.»
این نمایش عجیب و غریب منِ تنها را نترساند؛ خودش را هم ترساند. مادرم با ذهنیت عجیب و غریب و بیمارگونهی خود، خودش را میترساند، و من از آن لحظه به بعد دیگر از همنشینی مادرم دست کشیدم. و از آن لحظه به بعد مطمئنم مادرم از ترس آن که مبادا کار جنونآمیزتری بکند یا حرف جنونآمیزتری بزند دیگر تقریبا هرگز با من حرف نزد؛ برایش مرده بودم.»[1]
شب مادر با اعترافات هوارد دبلیو کمبل جونیوربه جنایات هولناک و بیشماری که در زمان جنگ جهانی دوم برای حزب نازی آلمان انجام داده است، آغاز میشود. مجری برنامههای رادیویی نازیها که وظیفهی تبلیغات حزب را برعهده داشته است؛ البته کمبل ماجرا را شکل دیگری به خاطر میآورد. هوارد دبلیو کمبل جونیور در تاریخ 16 فوریهی سال 1912 در شنکتدی ایالت نیویورک متولد شده است؛ پدر و مادرش هر دو آلمانیالاصل بودهاند، و وقتی در سال 1923 هنگامی که به خاطر شغل پدرش به آلمان مهاجرت میکنند، آن چنان مشکلی برایشان پیش نمیآید. با شروع جنگ جهانی دوم با آن که کمبل متولد آمریکا است، به خاطر خون آریاییای که در رگهایش جریان دارد، مورد لطف و محبت حزب نازی قرار میگیرد و با همسرش هلگا ناس در خاک آلمان باقی میمانند. کمبل در دوران جنگ وظیفهی تبلیغات حزب نازی برای مردم انگلیسیزبان دنیا در رادیو را برعهده میگیرد؛ برنامهای که کمبل ادعا میکند تمامش را به هدف جاسوسی برای ایالات متحده و خط دادن به آنها راه انداخته است؛ ادعایی که هیچ مدرک قابل باوری برای آن ندارد.
هوارد دبلیو کمبل جونیور ادعا میکند که در سال 1938 سه سال قبل از آن که آمریکا به طور رسمی وارد جنگ جهانی دوم شود، به خدمت سازمان جاسوسی این کشور در آمده است. در آن روز کمبل جوان تنها روی یکی از نیمکتهای پارک نشسته بود و به موفقیت نمایشنامهی جدیدش فکر میکرد که فرشتهی آبیپوش به سراغش آمد. سرهنگ فرانک ویرتانن که خود را مامور ادارهی جنگ ایالات متحده، واحد نامشخص معرفی میکند، طی گفتوگویی از کمبل میخواهد که مامور سرویس اطلاعاتی آمریکا شود و هر چهقدر که میتواند پیشرفت کند و خودش را به مقامهای بالای نازی برساند. با آن که سرهنگ ویرتانن عاقبت نکبتبار پیشنهادش را به کمبل گوشزد میکند، باز هم نمیتواند مانع تصمیم کمبل برای پذیرفتن درخواستش شود. پس از این ملاقات، زندگی واقعی هوارد دبلیو کمبل جونیور به عنوان مجری رادیویی و مبلغ حزب نازی و البته جاسوس آمریکا، به صورت رسمی آغاز میشود؛ زندگیای که سرانجامش به اعتراف کردن در زندانهای اسرائیل و انتظار برای مجازات، ختم میشود.
کورت ونهگات جونیور در زمان جنگ جهانی دوم برای ارتش آمریکا در جبهههای آلمان میجنگید و در همان زمان توسط ژنرال ورماخت دستگیر و سپس به شهر درسدن آلمان اعزام شد. مدت زیادی از اسارت ونهگات در درسدن نمیگذشت که این شهر توسط ارتش آمریکا بمباران شد و هزاران نفر جان خود را از دست دادند؛ اتفاقی که بیشترین تاثیر را بر روی ونهگات گذاشت. ونهگات در ابتدای کتاب به این موضوع اشاره میکند که از میان تمامی داستانهایی که تا به حال نوشته، شب مادر تنها داستانی است که نتیجهی اخلاقی آن را میداند؛ او اذعان میکند که برخلاف تمامی شعارها در رابطه با هویت انسان، «ما همان چیزی هستیم که بدان تظاهر میکنیم، پس همیشه باید مواظب باشیم ببینیم به چه چیزی تظاهر میکنیم»[2]؛ این موضوع دربارهی هوارد دبلیو کمبل جونیور یا همان شخصیت اول کتاب نیز صدق میکند. کمبل ممکن است که در واقعیت جاسوس آمریکا باشد، اما همانطور که در جایی از کتاب پدر زنش، که تمام حقیقت را نمیداند، اعتراف میکند که به خاطر حرفهای کمبل در برنامهی رادیوییاش بوده که به نازی بودنش افتخار میکند و اصلا نازی بودن را از کمبل آموخته، در نهایت هوارد دبلیو کمبل جونیور، همان چیزی است که به آن تظاهر میکرده است؛ مبلّغ حزب نازی و جنایتکار جنگی که مرتکب جنایتی هولناک نسبت به بشریت و وجدان خویش شده است.
1- شب مادر، کورت ونهگات جونیور، ترجمهی علیاصغر بهرامی، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
2- همان.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.