مجله سان شماره ۹ جنون
بیرون کافه٬ جلو در
در همان فاصلهای که رفتم تو باجه تلفن و زنگ زدم و بیرون آمدم، آفتاب رفته بود، ابر شده بود و باران نم نم میبارید. بهرام که مرا تا آن میدان بزرگ و شیک رسانده بود، سه چهار بار اسم میدان را گفته بود و گفته بود: «یادت می مونه یا خودم زنگ بزنم به مفتون؟»
نه را با تردید گفته بودم اما بهرام عجله داشت و رفت. زن آرژانتینیاش پا به ماه بود. هی عق میزد و نق میزد. وقتی از خانهاش میزدیم بیرون گوشهی کت بهرام را چسبیده بود که تنهاش نگذارد. بهرام تشر زد به او، اما به میدان که رسیدیم به جلز و ولز افتاده بود. باید سه مسیر سوار مترو میشد تا به حومهی پاریس برسد، اتوبوس بنشیند و تا شهرک ویلیه برود.
گفت: «برات توضیح می دم، اگه ندونی تو چه هچلی هستم خجالتزدهت میمونم.»
اصغر عبداللهی- نام مجله: مجله سان شماره ۹ جنون
- تعداد صفحات: 264
- شماره: 9
- سال انتشار: 1400
- دوره نشر: فصلنامه
- فصل انتشار: پاییز
- ناشر: سان
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
هنر تعاملی با رگههای فلسفی
مروری بر کتاب هنر تعاملی از منظر فلسفی نوشتهی صفا سبطی
نوبل ادبیات ۱۹۰۳
بیورنستی یرنه بیورنسون، برنده نوبل ادبیات در سال ۱۹۰۳
همهی ما شبیه اما متفاوتیم
مروری بر کتاب کودک تکامل شگفتانگیز نوشتهی آنا کلیبورن
مجلههای پیشنهادی