کتاب دیگری

نویسنده: آرتور شنیتسلر

آن روز یکی از ساعات پرشوری بود که خوشبختی را با همه‌ی شیرینی‌اش با تمام وجود حس می‌کرد. بیرون کافه امپریال نشسته بود، سر یکی از میزهای کوچکی که از اتاق‌های دم کرده به خیابان آورده بودند، به جایی که پرتو خورشید در ساعات بعدازظهر عمود می‌تابید. در خلوت خود به سیگار برگ هاوانا پک می‌زد و به آنته فکر می‌کرد.

به آنته! به چشم های قهوه‌ای و درشتش؛ به موهای سیاهش که تابستان‌ها می‌بافت؛ به ملک روستایی‌ای که آنته در آن زندگی می‌کرد، کاملاً نزدیک وین، با وجود این خلوت و دورافتاده، ویلایی که او یکی دو بار گاهی هم سه بار در هفته فرصت می‌یافت سر شب در آن را بزند، و سپس لب‌هایی آتشین و شیرین با هزاران بوسه به پیشوازش می‌شتافتند. بعد به همسر آنته فکر کرد که روزهای متوالی دیده نمی‌شد و گاهی اگر یکشنبه‌ها احیاناً بیرون خانه سر و کله‌اش پیدا می‌شد، بعد از صرف شام روی کاناپه لم می‌داد، با چشم‌های نیمه بسته سیگار می‌پیچید و دود می‌کرد.

صفحه ۲۷

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب دیگری

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

داستان دوستی سوفی با یک غول برای نجات دنیا

معرفی کتاب کودک غول بزرگ مهربان نوشته‌ی رولد دال

سفری به دنیای نمادین

مروری بر کتاب ناز بالش نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی

مسخ تقصیر

مروری بر کتاب مسخ نوشته‌ی فرانتس کافکا

کتاب های پیشنهادی