
مثل همیشه برای اینکه ذهنش را به چیز دیگری مشغول کند یاد مغازهی پدرش را در ذهن زنده کرد و سعی کرد مارک نه نوع ساعت مچی و هفت نوع ساعت دیواری را که پدرش نمایندهی مجاز فروششان بود بهخاطر بیاورد. پدرش از فروش ساعت درآمد چندانی نداشت، ولی آنها را به مغازه میآورد چون فروش همیشگی داشتند و کسانی را که فقط به قصد تماشای ویترین مغازه به آنجا میآمدند از خیابان به داخل مغازه میکشاندند. فایدهی یادآوری خاطرات در حین تمام آنژیوپلاستیها این بود: صدای خوشمزگی دکترها و پرستارها و همینطور صدای موسیقی راکی را که در اتاق سرد و استریل پخش میشد در گوشش پایین میآورد. آنجا در میان دستگاههای ترسناکی که برای زنده نگه داشتن بیماران قلبی ساخته شده بودند.
صفحه 62
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید