کتاب گوژپشت نتردام

نویسنده: ویکتور هوگو

دختر جوانی داشت در فضای بازِ بین جمعیت و آتش می‌رقصید. اولش گرینگوار مردد مانده بود که این موجود زیبا انسان است یا پری یا فرشته. او دختری بود زیبا، باریک اندام و آراسته با پوستی برنزه. دختر روی فرش ایرانیِ کهنه‌ای که بر روی زمین پهن بود، می‌رقصید و هم‌زمان تمبورین می‌زد. گرینگوار هم تماشایش می‌کرد. چشمان سیاه و زیبای دختر مانند آذرخش می‌درخشید. موجود خارق‌العاده‌ای به نظر می‌رسید. مردم با دهان‌هایی باز از حیرت محو تماشای او بودند و درست همان موقع یکی از فِرهای مویش باز شد و شیئی طلایی رنگ از داخلش بیرون افتاد و همین که خم شد تا آن را بردارد، گرینگوار فهمید که این موجود دوست داشتنی انسان است. با خودش فکر کرد:آهان، او کولی است.

صفحه 14

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب گوژپشت نتردام

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

عشق؛ یگانه منجی انسان

مروری بر کتاب بینوایان نوشته‌ی ویکتور هوگو

عشق و فداکاری

مروری بر کتاب کارگران دریا نوشته‌ی ویکتور هوگو

من کافی هستم

معرفی کتاب من کافی هستم نوشته‌ی گریس بایرز

کتاب های پیشنهادی