هیچ کس هرگز گم نمی شود

نویسنده: کاترین لیسی

چند ساعت کنار جاده راه رفتم و فکر کردم آیا واقعاً امکان دارد الیسون چشم سوم و قلب دوم داشته باشد و اصلاً کسی می‌تواند با چنین اعضای اضافه‌ای زندگی کند. حرف زدن الیسون مرا یاد حرف زدن روبی می انداخت و چیزی که یک بار درباره‌ی داشتن دو تا قلب گفته بود شاید هم درباره‌ی مسئله‌ی پیچیده تری حرف زده بود که درست یادم نمی‌آمد؛ حرفی که باعث شده بود پی ببریم زبان یکدیگر را نمی‌فهمیم و نمی‌توانیم منظورمان را کامل به دیگری منتقل کنیم.  یکی از شب‌هایی که با هم صحبت می‌کردیم فهمیدم که دیگر نمی‌توانیم یا شاید هرگز نتوانسته بودیم یکدیگر را درک کنیم...
«کی به بچه‌ی شونزده ساله اجازه میده بره نیویورک و اونجا تنها زندگی 
کنه؟»

صفحه ۲۶

هیچ کس هرگز گم نمی شود

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

شاید آن سیب واقعاً کِرمو بوده!

درباره‌ی نمایشنامه‌ی سلطان مار نوشته‌ی بهرام بیضایی

برای تغییر وضعیت باید موقعیت فعلی‌مان را بپذیریم

معرفی کتاب رهبری از بالای خط نوشته‌ی جیمز دثمر، دایانا چاپمن، کیلی وارنر کلمپ

بزرگ‌ترین تغییر زندگی

درباره‌ی کتاب کوچک و سخت نوشته‌ی ریوکا گالچن

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید