سیمین؟ چی شده بود؟
مرتضا ولش کن این حرف ها رو... عید چی کار میکنی؟
سیمین هیچی. ولی تو سعی کن به تون یکم خوش بگذره.
مرتضا خوش نمیگذره... بی تو به من خوش نمیگذره.
سیمین سری تکان میدهد. انگار نمیخواهد چنین حرفی را بشنود.
مرتضا من یه روز نمیبینمت کلافه میشم ،گیج میزنم.
سیمین قرارمون این نبود.
صفحه229
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید